زمینه های پیدایش و رشد رادیکالیسم سیاسی-مذهبی سنی و تشنجات کنونی در سیستان و بلوچستان
هوشنگ نورائی
اکنون سالهاست که تشنجات و ناامنی های منطقه سیستان و بلوچستان در سر خط گزارشات بین المللی دیده می شود. این منطقه حاشیه ای که نزدیک به یک نهم خاک ایران را هم تشکیل می دهد یکی از مناطق عمده سنی نشین ایران در جوار پاکستان، افغانستان و در گذرگاه استراتژیک دریای عمان به اقیانوس هند واقع است. با توجه به مجادلات گسترده پیکارجویان سیاسی-مذهبی که استقرار جمهوری اسلامی در ایران سر آغاز آن بود، گروهای پیکار جوی سیاسی-مذهبی در این منطقه رشد کرده و به یکی از عاملان تشنج تبدیل شده اند. بمنظور درک عمیقتری از ریشه نا امنی ها و تشنجات این منطقه، در این مقاله سعی بر این است که زمینه ها و پروسه پیدایش و رشد رادیکالیسم مذهبی در میان سنیان منطقه توضیح داده شود.
بعد از انقلاب 1979 میلادی(1357 شمسی) در ایران تحولات سیاسی منطقه سنی نشین جنوب شرق ایران را باید بر متن پروسه پیچیده ای از تضادها و کنش های متقابل فاکتورهای داخلی و خارجی شناخت. اول تحول در خصوصیات مذهبی در آن ناحیه و نیز انقلاب ایران که به حاکمیت سیاسی- دینی شیعی انجامید، و دوم عوامل جهانی و منطقه ای از بیرون، که در دوران جنگ سرد شروع شده بود. پروسه تاریخی که از دوران جنگ سرد، رقابت ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، شروع شد، گسترش تضاد های مذهبی- سیاسی را، که با عنصر قومی نیز در آمیخته است، در منطقه سنی نشین سیستان و بلوچستان تسهیل کرد. درهمین رابطه اما در بعد منطقه ای اش تحولات داخلی افغانستان و پاکستان و نیز رقابت های منطقه ای بین عربستان سعودی و ایران نقش اساسی بازی کرده اند[i].
تا سالهای 1340-1350 شمسی نگرش دئوبندی (دیوبندی)، که یک تعبیر جدید دینی از حنفیسم بود، توانسته بود درمنطقه سنی نشین سیستان و بلوچستان بر جریانات صوفیانه غلبه پیدا کند و آنها را نابود و یا به حاشیه براند. این نگرش مذهبی در این منطقه جدید بود و تقریبا از اوایل دوران رضاه شاه تحت تاثیر جنبش مذهبی دئوبندی هند به این منطقه رسید. دئوبندیسم با آنکه رگه هائی از درکهای صوفیانه را با خود حمل می کرد ولی اساسا نگرشی شریعت گرایانه و نسبتا سخت گیر بود. بدین ترتیب جای تنوعات سنتی دوران صوفیانه را که تا حدود زیادی با آسانگیری و مدارا طلبی همراه بود، نگرش شریعت گرایانه دئو بندی گرفت که سخت گیرانه تر و تحکمی تر بود. در عرصه رهبری مذهبی علما تحت عنوان مولوی جایگزین ملاها و صوفیان شدند. ولی با وجود این آنها تمایلی به دخالت در سیاست نداشتند. اما تقریبا بعد از انقلاب ایران فاز جدید ی از تنوع مذهبی در میان سنیان این منطقه از ایران شروع شد و رهبران مذهبی جدیدی رشد کرد که حتی بیش از دئوبندیان سنتی سخت گیر و با صوفیگری هم خصومت بیشتری می ورزیدند.
تا قبل از انقلاب ایران مشکل است بتوان سابقه روشنی از نیروهای سیاسی “بنیادگرا” در این منطقه پیدا کرد. بدلیل آنکه قبل از انقلاب ایران مذهب، در این مورد شیعیسم دوازده امامی، بمثابه یک ایدئولوژی سیاسی عمل نمی کرد تا مذاهب دیگر و از جمله مسلمانان سنی را که حدود 10-15 درصد جمعیت ایران را تشکیل می دهند مورد چالش قرار بدهد. تقریبا درآستانه واوایل دوران انقلاب همه روحانیان سنی این منطقه با بدبینی و نگرانی شدید به انقلاب ورهبری آن می نگریستند و بعد از انقلاب هم پس از مقداری تردید و ترس بمنظور استفاده از شرایط جدید، بدنبال افزایش منابع و تقویت موقعیت خویش رفتند. در آغاز تقریبا همه آنها دارای نظرات نسبتا ملایم ومحافظه کارانه بودند و بخشا باهمین دید شروع به تشکیل احزاب میانه رو کردند.
فضای اسلامی که جمهوری اسلامی ایجاد کرده بود به روحانیان سنی سیستان و بلوچستان یاری کرد تا در بلوچستان به یک قشر ممتاز تبدیل شوند. با آنکه دیدگاه سیاسی-مذهبی آیت الله خمینی پان اسلامستی با تعبیری شیعی بود ولی تا حدودی انعطاف داشت تا چنین فضائی فراهم کند. انتقادات خمینی نسبت به سنیان عمدتا در قالب انتقاد تند به رهبران سیاسی و سکولار بویژه طرفدار آمریکا بود. هر چند او گاهی ( مثلا در کتاب ولایت فقیه :حکومت اسلامی) بدون تفصیل زیاد، به انحراف در اسلام از زمان شروع خلافت (منظورش ابوبکر، عمر و عثمان اند ولی از آنها اسم نمی برد) اشاره ای گذرا می کند. از نظر سیاسی هم مقامات جمهوری اسلامی بمنظور مقابله با نیروهای سکولار چپ و ناسیونالیست و تا حدودی هم برای تضعیف موقعیت سرداران و خانها، به حمایت از روحانیان سنی که قبلا ضد انقلاب و ساواکی می دانستند روی آوردند.
البته این انعطاف پذیری و ائتلاف سیاسی محدود و شکننده بود. در پروسه تحکیم قدرت جمهوری اسلامی که از دوران تدوین قانون اساسی شروع شد مفهوم وحدت شیعه-سنی که روز خاصی هم به آن اختصاص یافت و هنوز برای بزرگداشت آن هم سمینارها و کنفرانس های متعددی بر پا می شود، معنی بسیار محدودی پیدا کرده است. از نظر عملی برای سنیان این منطقه این شعار وحدت از بالا به معنای انکار وجود تفاوت سنی ها و فشار بیشتر بمنظور انحلال مذهبی آنها بحساب می آمده است.
بدنبال جنگ ایران و عراق و تشدید رقابت های منطقه ای، رژیم جمهوری اسلامی بمنظور یکپارچگی قدرت خود، نسبت به سنیان بیشتر بدبین شد و آنها را به مثابه نیروی غیر خودی بصورت عمدی و سیستماتیکی به حاشیه راند. از آن ببعد رژیم جمهوری اسلامی سنیان را بصورت تقریبا” یک پارچه ای تفرقه انداز، ضد وحدت اسلامی و یا وهابی، تحت فشار وسرکوب قرار داده است. تبلیغات و انتشارات و وب سایت های متعدد و روزهای ویژه، مثلا روز خاص فاطمه، وبرگزاری اعیاد ویژه شیعی مثل عید غدیر و یا بنای عبادتگاه و حسینیه در اماکن دور افتاده کاملا سنی نشین عملا در جهت فشار و تحقیر سنی ها بکار می رفته و یا از جانب سنیان براحتی چنین تعبیری بخود گرفته است. چنین برداشتی در شرایط نفی آزادی مذهبی، و بویژه در وضعیتی که به سنیان اجازه داده نشده است حتی یک مسجد در تهران بسازند و یا حتی در مواردی مساجد آنها، مثلا مسجد فیض در مشهد، تخریب شود، غیر منطقی بنظر نمی رسد. این سیاست های تبعیض آمیز جمهوری اسلامی اخیرا” از جانب علی یونسی از مشاوران حسن روحانی و وزیر اطلاعات دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی و مهدی همازاده ابیانه معاون پژوهشی حوزه علمیه قم بصراحت مطرح شده اند[ii].
ادامه این سیاست بطور اسرار آمیزی به تهدید، ترور و قتل و آدم ربائی و دستگیری های انتقام جویانه و خود سرانه و زندانی و اعدام بسیاری از چهره های منتقد مذهبی و یا قومی سنی، حتی سنتی و غیر رادیکال انجامیده است. فقدان شرایط عادلانه محاکمه و محرومیت از داشتن وکیل مدافع مستقل دید منفی سنیان را نسبت به دستگاه قضائی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران به شدت دامن زده است.
در سایه این فشارها وتبعیضات بود که بسیاری از سنیان سعی کردند هویت دینی خود را با جذب ایده های ضد شیعی تعریف کنند. در بلوچستان با سنت ضعیف روشنگری و فعالیت های سیاسی سازمان یافته سکولار و سرکوب و کشتار شدید گروههای سکولار نو پا، در سالهای اول بعد از انقلاب، بوسیله جمهوری اسلامی، مقابله با ایدئولوژی مسلط شیعی با سرعت خصلتی دینی بخود گرفت. نهادهای مذهبی سنیان که در مجموع آزادتر و دارای امکانات وسیعتر و تشکیلات سنتی مساجد و مدارس بودند بر علیه ایدئولوژی حاکم از امکان بسیج گسترده ای برخوردار بودند.
البته فاکتورهای داخلی را نمی توان تنها به عوامل سیاسی، ایدئولوژیکی مذهبی، و روانشناسی و حقوقی تقلیل داد. در این میان جایگاه محرومیت اقتصادی و شغلی، بیکاری مزمن، و همین طور فساد و تبعیض گسترده دستگاههای اداری و امنیتی نقش های بسیار اساسی بازی کرده اند. هرچند معیارهای رسمی در سنجش این محرومیت ها ممکن است نارسا باشد ولی در این منطقه چنین شرایطی به احتمال زیاد موجب رشد بمراتب گسترده تر اقتصاد غیر رسمی، منجمله “قاچاق” کالا و مواد مخدر، از دیگر مناطق ایران شده است. حدت این عامل با توجه به رشد بالای جمعیت این منطقه و نیز گرایش وسیع به تمرکز در شهرهائی که بنا به مصالح و فرمان های سیاسی ولی با امکانات بسیار محدود خلق شده اند بیشتر میتواند قابل درک باشد. نقش بیکاری گسترده و مشغولیت های مداوم بخش مهمی از جمعیت در بازار پر مخاطره اقتصاد غیررسمی را در افزایش قانون گریزی و هویت های ناسازگار و تشدید نابهنجاری های اجتماعی هم نمی توان نادیده گرفت.
این شرایط همراه با سیاست ها وعملکردها ی رژیم عملا زمینه را برای شکاف های عمیقتر و رادیکالیزه تر شدن بخش قابل توجهی از سنیان این منطقه آماده تر کرد. سنیان خود را در شرایطی نابرابر و در وضعی تحقیر آمیز یافته که بالا رفتن آنها را از پله های قدرت و دسترسی به امکانات در همان ابتدا با موانع روبرو کرد. از نظربسیاری از روحانیان (مولویان) بلوچ این بمعنی تحقیر و تو هین به همه سنیان (وبلوچ ها) بشمار می رفت. مولوی ها البته هیچ وقت همگون نبوده اند ولی با تکیه به وظیفه سنتی حراست از مقدسات دینی و نهاد هائی همچون مسجد و مدرسه رابطه روزانه و تنگاتنگی با مردم داشته و دارند. با توجه به محدودیت های شدید سیاسی برای اظهار وجود سکولار یسم قشرهای متوسط ، و نبود جامعه مدنی نیرومندی ماورای نهادهای دینی، مولوی ها بیشتر از همه توانائی لازم را برای پاسخگوئی و یافتن منابع و متحدان ضروری برای مقاومت در مقابل موج فشار شیعیسم را نیز داشتند. این شرایط بود که بخشی مهمی از مولویان را بصورت آشکار و یا پنهان بسوی سیاست راند.
در همین دوران نسل جدیدی از جوانان سنی بلوچ، و حتی غیر بلوچ، بویژه از منطقه خراسان، وجود داشت که هم با فرهنگ، زبان و ادبیات نیشدار و تند دوران انقلاب ایران آشنا بودند وهم از بیکاری و احساس تحقیری که در آن شرایط تجربه کرده بودند، رنج می بردند. بسیاری از این جوانان دارای تحصیلاتی ابتدائی و بعضا تا سطح دیپلم بودند و یا دوران اولیه طلبگی را در مدارس دینی سنیان گذرانده بودند. تعداد زیادی از آنها سرازیر پاکستان شدند و فرصت یافتند تا بمثابه طلبه وارد مدارس دینی عمدتا دئوبندی در پاکستان بشوند. پاکستان، که بطور سنتی اکثریت مولوی های مهم سنی بلوچ از مدارس دئوبندی آنجا فارغ التحصیل شده و با آن جا رابطه محکمی داشتند محیط ایده آلی برای تحصیل وارتباطات وسیعتر اجتماعی برای این جوانان نیز بود.
بسیاری از این طلبا که دارای تمایلات سیاسی بودند در صدد گسترش روابط شبکه ای، جذب منابع مالی و ایدئولوژیکی و حتی فراگیری مهارتهای جنگی برآمدند. این نسل با تاثیر از محیط پاکستان که با حمایت عربستان سعودی و غرب درگیر جهاد در افغانستان ومحل حضور گسترده جهادگرایان عرب بود، بمراتب بهتر از پیشینیان با مسائل جهاد و شهادت آشنا شدند و آنها را به ارزش های کلیدی در سیاست دینی خود تبدیل کردند.
این جوانان در داخل ایران مستقیما با شیعیان رادیکال روبرو شده بودند، و در پاکستان هم مستقیما در بطن در گیری های خونین فرقه ای شیعه-سنی سالهای 1980 میلادی و بعد از آن قرارگرفتند. در آنجا فضای ضد شیعه و ضد خمینی در میان سنیان شریعت گرا و مدارس وابسته به آنها، بویژه دئوبندی و اهل حدیثی، اوج گرفته بود. برای طلاب رادیکال سنی بلوچ هم سوال این بود که چه کسانی بیشتر از همه مهارت مقابله با شیعیان را به آنها می بخشید؟ از نظر آنها مسلما جریانات سنی جنگجو و ضد شیعه. آنها بنحوی از جنگجویان وهابی، سلفی و دئو بندی تاثیر پذیرفتند ولی آنها بیشر از همه به دئو بندیان رادیکال دسترسی و تماس داشتند. سپاه صحابه پاکستان، لشکر جنگوئی، لشکر طیبه (اهل حدیثی/سلفی) و شاید مهمتر از همه مجاهدین افغان و بعدا طالبان و جیش محمد و بعضی دیگر، جزء نیروهایی باشند که بسیاری از طلاب بلوچ با آنها در مدارس دینی دئوبندی و یا از طریق شبکه های مرتبط با آنها در پاکستان آشنا می شدند. جماعت اسلامی ها و بیشتر اخوان المسلمینی ها که شیعه ها را در پروژه جهانی پان اسلامیستی خود شامل می کردند و از انقلاب اسلامی ایران و خمینی بصورت آشکار انتقاد نمی کردند و یا حتی ستایش هم می کردند شانس کمتری برای رشد در میان بلوچ های رادیکال سنی داشتند.
از این طریق بخش مهمی از این طلاب با ایجاد ارتباط با شبکه های جنگجوی داخل پاکستان و مجاهدین افغان توانستند آموزش نظامی ببینند و در جهاد افغانستان شرکت کنند. بعضی از آنها در افغانستان کشته شدند ولی آنها که زنده ماندند و به ایران بر گشتند به گسترش مدارس عمدتا رادیکالتر دیو بندی کمک کردند ویا بطور همزمان به سازماندهی مستقیم تشکیلات سیاسی خود پرداختند. بخش مهمی از آن طلبا و مولویها، نقش اساسی در سازماندهی نیروهای سیاسی-مذهبی رادیکال در سیستان و بلوچستان ایفا کردند و توانستند بخشهائی از قشرهای آسیب پذیر و محروم و تا حدودی هم قشر پائین متوسط و مذهبی را جذب کنند.
در همین راستا تنوع اسلامی در بلوچستان با تاثیراز ایدئولوژیهای سیاسی مذهبی فعال در این منطقه شروع شد، بطوریکه وهابیسم و نزدیک و همراه با آن سلفیسم یا اهل حدیث و تا حدودی گروههای اخوان المسلمین و جماعت اسلامی، روبرشد نهادند. همه این گرایشات، البته نه بطور یکسان، ولی عمدتا” خصلت سیاسی و سخت گیرانه ای بخود گرفت تا خود را در مقابله با شیعیسم سیاسی و ایدئولوژیکی حاکم بر ایران تعریف کنند. در ابتدا بجز گروههای جماعت تبلیغی که رابطه تنگاتنگی با دئوبندیسم دارند وتمایلی به دخالت در سیاست ندارند، گرایشات دیگر نمود آشکاری نداشتند .
در آغاز، اغلب این گرایشات نوین بجز پاره ای ترجمه ها و احیانا بیانیه ها و محافل پراکنده، دارای عبادتگاه ویژه خود یعنی مسجد نبودند، اما در یک تا دو دهه اخیر هم جماعت اسلامی/اخوان المسلمینی ها و هم وهابی/ سلفی ها در بعضی از مناطق بلوچستان، بویژه سراوان، مساجد جدا گانه خود را بوجود آوده اند که حکایت از داشتن طرفداران قابل توجهی است که با دیگر سنیان به مرز کشی روشنی رسیده اند . در همان حال این تنوعات بمعنای پیدایش رقابت و فرقه گرائی بیشتر در میان سنیان این منطقه نیز هست.
بنابر این اگر زمینهً عمومی ای که انقلاب و تحکیم قدرت شیعه سیاسی در ایران بوجود آورد خاک را برای رویش سنیان رادیکال در ایران، حتی در سطح جهاد ی، هموار کرد ولی دولت و احزاب بنيادگرای پاکستان و سیاست های آمریکا و عربستان سعودی در جهت حمایت و بسیج “بنیادگرایان” مسلمان برای مقابله با کمونیست های “کافر” و “متجاوز” روسی هم نقش بسیار مهمی برای سیاسی کردن اسلام در منطقه بازی نمودند. بنا بر این ضروری است در اینجا بطور مختصری به این بعد جهانی و منطقه ای اشاره کنیم.
با ورود نیروهای روسی به افغانستان در دوران جنگ سرد و قطب بندی سیاست جهانی بدو بلوک شرق برهبری روسیه شووی و بلوک غرب برهبری آمریکا موقعیت ویژه ای بوجود آمد. در این دوران منافع غرب و بویژه آمریکا با منافع عربستان سعودی، پاکستان دوره ژنرال ضیاالحق و تا حدودی منافع جمهوری اسلامی ایران تطابق یافت. در حمایت، بسیج، سازماندهی و آموزش نیروهای اسلامی از سراسر جهان بر علیه روسیه کمونیستی که از نظر غرب خود را به آبهای گرم نزدیک می ساخت همه آن کشورها وحدت نظر داشتند. اما جمهوری اسلامی ایران که به سیاست های “استکباری” یا “امپریالیستی” ابر قدرتها بویژه آمریکا حمله می کرد و سخن از صدور انقلاب اسلامی می کرد تخاصم شدید عربستان سعودی را نیز بر انگیخت. مقابله با تهدیدهای ایران انقلابی وشيعه برای عربستان سعودی از کانال حمایت از نیروهای سنی، بویژه در همسایگی ایران یعنی در پاکستان و افغانسان ونیز داخل ایران می گذشت.
با سرازیری امکانات مالی و لجستیکی بسیار وسیعی از جانب ایالات متحده آمریکا و عربستان سعوی به پاکستان و از آنجا به افغانستان، فضائی ایجاد شد که در آن رژیم نظامی ضیاء الحق، با حمایت احزاب رادیکال و بنیاد گرای پاکستان، سازمان اطلاعاتی پاکستان (آی اس آی) به ایجاد مدارس دینی بیشتر و پایگاهای بسیج و تربیت گسترده مجاهدین افغانستان بپردازند. مجاهدین افغانستان دسته های بسیار متفاوتی را در بر می گرفت که شامل سلطنت طلبان و سکولارها و بطور وسیعتر اسلام گرایان طرفدار جماعت اسلامی پاکستان و همین طور طرفداران اخوان المسلمین، وهابیان طرفدار عربستان سعودی و دسته های سنتی تر متمایل به دیو بندیها بودند که با تکیه به شبکه وسیع مدارس دیوبند در پاکستان در حال رشد بودند و بعدا به هسته اصلی طالبان تبدیل شدند.
بنابراین زمینه مساعد برای پیدایش و رشد پیکارجویان اسلامی و یا اسلامـی-قومی، و همین طور گسترش تشنجات موجود را در سیستان وبلوچستان ایران می توان در چنین پروسه ای توضیح داد. دراین منطقه حاشیه ای و مرزی، محرومیت های اقتصادی و فشارهای سیاسی و ایدئولوژیکی شکل گیری هویت همگرایانه را نه تنها دشوارتر بلکه بسوی واگرائی بیشتررانده و حس تخاصم نسبت به قدرت سیاسی حاکم را افزایش داده است. با توجه به اینکه در کشمکش های داخلی و منطقه ای، مذهب بمثابه یک ایدئولوژی سیاسی و یا یک ابزار سیاسی نقش اساسی ایفا کرده است بسیاری از سنیان منطقه جنوب شرق ایران درحالیکه عناصری از احساسات قومی را جذب کرده اند بسوی رادیکالیسم مذهبی سنی رفته اند. یکی از مهمترین خصوصیتی که رادیکالهای سنی، مانند رادیکال های شیعه ،با خود حمل می کنند ترس و خصومت آنها نسبت به پولورالیسم مذهبی، فرهنگی وسیاسی است. این خصوصیت مبنای اساسی بکارگیری خشونت و ایجاد در گیری های خونین فرقه ای در شکل مذهبی و قومی بر علیه غیر خودی ها است.
باید در نظر داشت که ائتلاف مولوی های محافظه کار، سنتی و میانه رو برهبری مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جمعه سنیان در زاهدان، در ایجاد نوعی تعامل بین شیعه-سنی نقش اساسی داشته است. ولی این ائتلاف بسیار شکننده است چرا که مولوی عبدالحمید از جانب تندروان شیعه و سنی تحت فشارشدید قرار دارد. مولوی عبدالحمید هم که دارای دیدگاه ایدئولوژیکی روشن و محکمی بمثابه یک آلترناتیو در مقابل گروههای تندرو نیست، در شرایط بسیار بحرانی امکان دارد نفوذ خود را از دست بدهد و این ائتلاف هم همراه با تغییر توازن قوا بشکند و یا مولوی عبدالحمید هم در دیدگاه ملایم خود تجدید نظر کند.
از یک سو با توجه به غیر خودی دانستن سنیان و بلوچ ها از جانب مقامات بالای رژیم جمهوری اسلامی، و حس بی اعتمادی و از خود بیگانگی گسترده بلوچها نسبت به نیات و عملکردهای خشن، تبعیض آمیز و فاسد نهادهای دولتی و امنیتی رژیم جمهوری اسلامی، و ازسوی دیگر رشد گروههای رادیکال مذهبی سنی و توسل آنها به خشونت و زور، فضای منطقه با سرعت بسوی تشنج و نا امنی بی سابقه ای می رود. چنانچه اوضاع به همین شکل ادامه پیدا کند خطر تبدیل این منطقه استراتژیکی و حساس به آنچه طالبانی و یا سومالیائی شدن نامیده می شود خیلی زیاد است. مسلما” گروههای رادیکال جهاد بین المللی مانند القاعده و داعش ازچنان شرایطی بیشترین سود را خواهند برد.
هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر) جامعه شناس است ودر دانشگاه وست مینستردر لندن تدریس و تحقیق کرده ولی اکنون بعنوان محقق مستقل کار می کند. فعلا حوزه تحقیقاتش در جهانی شدن و رادیکالیسم سیاسی بویژه در مورد ناسیونالیسم و اسلام است.
hnoriee@gmail.com
From
https://www.tribunezamaneh.com/archives/70124
[i] see Ahady, A-U-H. “Saudi Arabia, Iran and the conflict in Afghanistan” in W.
Maley (2001) Fundamentalism Reborn?, London. Hurst and Company
[ii] Younesi “Doulat Natawanest be aqqalyathay-e qawmi wa mazhabi ostandari wa vazarat bedahad” 4 th December 2013, (13 Azar 1392hs)
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/12/131204_l39_younesi_minorities_appointments.shtml. Accessed: 13/8/2014.
salam
maghale shoma dar sayt zamane nayamade ast. aya mi dani chera?