در مدیریت توحش گرگهای تنها و گروههای بی سر چگونه عمل می کنند
داعش: دولت ترور نوشته: جسیکا استرن و جی. ام برگر [1]
بررسی کتاب از: هوشنگ نورائی
نویسندگان مانند بسیاری از تحلیلگران پدیده دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش)، به نقش وشخصیت ابو مصعب زرقاوی در بنیانگزاری القاعده عراق، بعنوان اولین شاخه القاعده در تاریخ فعالیت آن، می پردازند. زرقاوی که از قشری فقیربر خاسته بود، تحصیل بسیار اندکی داشت و در ایام جوانی بمثابه یک جاقوکش، میخواره، دزد و هیروئین فروش بزندان رفته و بدنش آنقدر خالکوبی شده بود که به “مرد سبز” معروف شده بود.
نویسندگان که در کار آکادمیک اند با وسواس منابع را انتخاب کرده و مطالب را با زبانی روان و خواندنی ارائه کرده اند. منابع تنها به اطلاعات دست دوم محدود نیست بلکه شامل اطلاعات دست اول و مراجعه به بعضی ازمنابع جهادی ها وحتی تماس با بعضی از جهادیها نیز هست. نویسندگان مانند بسیاری از تحلیلگران پدیده دولت اسلامی عراق و سوریه (داعش)، به نقش وشخصیت ابو مصعب زرقاوی در بنیانگزاری القاعده عراق، بعنوان اولین شاخه القاعده در تاریخ فعالیت آن، می پردازند. زرقاوی که از قشری فقیربر خاسته بود، تحصیل بسیار اندکی داشت و در ایام جوانی بمثابه یک جاقوکش، میخواره، دزد و هیروئین فروش بزندان رفته و بدنش آنقدر خالکوبی شده بود که به “مرد سبز” معروف شده بود. از این جهت او با بن لادن که یک مهندس موفق و الظواهری که یک پزشک جراح بود اختلاف طبقاتی فاحشی داشت. شاید از همین رو بود که رهبران القاعده در افغانستان به او روی خوشی نشان ندادند. با وجود این او در واقع القاعده عراق را ساخت ولی در جهتی هدایت کرد که حتی موجب ناخشنودی رهبران القاعده را فراهم کرد. سخت گیری های افراطی زرقاوی و نیز سیاست های خشن ضد شیعی او که آنها را مرتد بحساب می آورد مورد انتقاد الظواهری قرار گرفت. بعد از کشتن زرقاوی بوسیله آمریکائیان در ژوئن سال 2006 ، القاعده نماینده مستقم خود یعنی ابو حمزه المهاجر را در کنار ابو عمر البغدادی وارد عمل کرد. آنها بیشتر به توصیه های الظواهری توجه کردند ولی کشتن آنها در اپریل 2010بوسیله نیروهای آمریکائی، القاعده را که در عراق ضربات اساسی خورده بود بسیار ضعیف تر کرد. ابوبکر البغدادی که ازنظر تحصیلات و تخصص دینی حتی از بن لادن و الظواهری بالاتر بود، جایگزین عمرالبغدادی شد. او توانست از سیاست های سکتاریستی مالکی که از جانب ایران حمایت می شد، و موجب تصفیه و نارضایت سنیان شده بود، ونیز از بر آمد بهار عربی در سوریه استفاده کند و تشکیلات خود را که اول دولت اسلامی عراق نام داشت به اوج تازه ای برساتد. با فرستادن ابو محمد الجولانی از طرف ابوبکر البغدادی به سوریه، جبهه النصرت بوجود آمد که در ابتدا سیاست های خیلی خشنی را دنبال می کرد ولی بعدا بمنظور نزدیک شدن با گروههای دیگر اسلامی وتمرکز روی بشار اسد تا حدودی به سیاست های نرمتری روی آورد . در حالیکه ازنظر ابوبکر البغدادی جبهه النصرت وابسته و شاخه ای از دولت اسلامی عراق بود از نظر رهبری القاعده این یک تشکیلات خاص سوریه بود. وقتی ابوبکر البغدادی در 9 اپریل 2013 داعش و یا دولت اسلامی عراق و شام را تحت رهبری خود تشکیل داد، به خیال خود جبهه النصرت را ادغام ومستقیما زیر رهبری خود می برد. این تصمیم که از قبل موجب اختلاف شده بود بطور آشکاری به خارج بروز کرد و الجولانی بر خلاف انتظار البغدادی نه با او بلکه با الظواهری بیعت کرد. این اختلافات نه تنها با میانجی گری نماینده الظواهری حل نشد بلکه با بی اعتنائی و حتی تمسخر الظواهری بوسیله بغدادی روبرو شد. البغدادی بعد در 29 جولای 2014 اعلام خلافت کرد و داعش را به دولت اسلامی تغییر داد. درست بعد از این که الظواهری در فوریه 2014 بطور علنی دولت اسلامی البغدادی را از القاعده اخراج کرد، دولت اسلامی، ابو خالد السوری نماینده القاعده را به قتل رساند. این تشنجات و باصطلاح فتنه ها موجب شکاف وسیعتری در در درون شبکه جهانی القاعده شد. نویسندگان مکرر به استراتژیست های مهم القاعده منجمله ابوبکر ناجی و ابو مصعب السوری مراجعه می کنند. ابوبکر ناجی نویسنده کتاب “مدیریت توحش: مهمترین مراحلی که امت از آنها عبور خواهد کرد” است، که در سال 2004 در 113 صفحه به عربی نوشته بود. ناجی از مراحل گوناگونی در پروسه عملیات جهادی نام می برد. مرحله تخریب و خسته سازی که با تخریب اقتصادی و تضعیف روحیه دشمن همراه است. مرحله مدیریت توحش که با انجام عملیات بسیارخشونت آمیز و مرعی، به قصد فرستادن پیام به دشمن و متحدانش، همراه است. مرحله قدرت گیری که مناطق تحت کنترل مجاهدین بوجود می آید و بسوی ایجا خلافت رشد می کند. ناجی که خشونت گسترده در هسته استژاتژی او را می سازد، پیشنهاد می کرد که پای آمریکا را باید به سلسله ای از جنگهای ادامه دار در خاورمیانه کشاند تا تصویر شکست ناپذیری آن را در آنجا نا بود کرد. ابو مصعب السوری نویسنده کتاب ” دعوت به مقاومت جهانی اسلامی” است، که در 1600 صفحه منتشر شد . تز های معروف او در ارتباط با گسترش “مقاومت بدون رهبری” و یا سازمان نا متمرکز، و استفاده از آنچه به “حملات گرگ های تنها” معروف گشت، می باشد. مؤلفان از این طریق سعی می کنند تاثیر ایده های این استراتژیست ها را بر متن تحولات تکنولوژیکی و شیوه های ارتباطی مدرن، بر روی ساختار تشکیلاتی و مراکز تصمیم گیری القاعده نشان بدهند. نکات مهمی که در این رابطه طرح شده است این است که بعد از حملات آمریکا، با توجه به ملزومات شدید امنیتی، هسته پیشاهنگ و یا همان القاعده، که از ایدئولوگها و افراد بالای القاعده ساخته می شد از پایه های وسیعتر هوادار بیشتر جدا شد. مشکل ارتباط با رهبری و انتقال پیام ها از بالا، رفتن بسوی مقاو مت بدون رهبری جهادگران را تسهیل کرد. این شرایط گروههای جهادگر را بیشتر بسوی محلی شدن و کنترل ارتباطات محلی بویژه استفاده از رسانه ها اجتماعی مثل فیس بوک، توئیتر و یوتوب برد. این ها، بگفته هوارد رینگولد تکنولوژیست و محقق ارتباطات مجازی “توده هوشمند” (71) و یا نیروهای متحرکی بودند که تجربیات اشان با حرکت کند رهبری القاعده متفاوت بود. اداره کنندگا ن فورم های رسمی ارتباطی و بحث بین جهادگران، که با دقت دستورات رهبری القاعده را دنبال می کردند دیگر به آسانی نمی توانستند افراد را خاموش و یا از فورم ها اخراج کنند. نویسندگان می گویند که “ساختار جدید شعبه ها در بطن خود یک میدان مین بود” (61). در چنین شرایطی گاه مشاجرات به بیرون درز می کرد و به تشنجات، حتی ترور در درون بعضی از سازمان های جهادی، دامن می زد. برای مثال الحمامی از اعضای فعال الشباب، در سال 2012 از توئیتر استفاده کرد تا نارضایتی خود را از رهبران “فاسد” الشباب بر ملا کند. سر انجام پس از مدتی فرار و مخفی شدن، رهبران الشباب موفق شدند الحمامی را که یک جهادی ایرلندی-سومالیائی و آمریکائی بود و همین طور ابراهیم الافغانی را بکشتند. متعاقب آن بسیاری از جهادگران القاعده آنها را “شهید” اعلام کردند. این در واقع عصر فتنه بود. تاثیر استراتژی مدیریت توحش نه تنها در عملیات القاعده، بلکه با وضوح حتی بیشتری در سیاست های زرقاوی و داعش آشکار می شود. بریدن سرها در ویدئو، بازی بچه در خیابان ها با سران قطع شده، مجبور کردن سربازان اسیر که گورشان را بکنند بوسیله داعش نمونه های زنده ای از این نوع استراتژی است. بسیاری از خشونت ها نه با برنامه ریزی مرکزی و از بالا، بوسیله کادرهای حرفه ا ی، آنطور که در اوایل القاعده عمل می کرد، بلکه بصورت محلی و با استفاده از استراتژی سازمان بدون رهبری و یا عملیات گرگ های تنها انجام می گیرد. عدنانی سخنگوی داعش در سپتامبر 2014 به طرفداران داعش این طور رهنمود داد که اگر قادر به تهیه سلاح گرم نیستند “آنوقت کفار آمریکائی و فرانسوی و متحدانشان را شناسائی کرده و سرشان را با سنگ له کنید و یا آنها را با چاقو بکشید، و یا آنها را با ماشین زیر بگیرید، یا آنها را از جای مرتفع به پائین پرتاب کنید، یا تکه پاره اشان کنید…..اگر نمی توانید این کار را بکنید، آنموقع خانه اشان، ماشینشان و یا کسب وکارشان را به آتش بکشید. یا محصولشان را نابود کنید. اگر این را نمی توانید بکنید آنموقع تف روی صورتشان بیندازید” (96). القاعده هم قبلا رهنمود های مشابه داده بود ولی نتیجه زیادی نگرفته بود. اما بدنبال دستورات داعش، گرگ های تنها یا گروه های بی رهبر، حملاتی در الجزای، آمریکا، استرالیا، کانادا، فرانسه انجام دادند. گروگان گیریها، گردن زدنها و همه عملیات خشن دیگر، از نقطه نظر “مدیریت توحش” بمنظور رساندن این پیام به دشمن بود که آنها بهای مخالفت با جهاد را باید بپردازند. ناجی نوشته بود که ” گروگانها باید به فجیع ترین حالتی نابود شوند تا بدرون قلب دشمنان و طرافداران آنها وحشت بیفکند”(122),اما در عین حال با این عملیات آنها می خواستند دشمنان، بویژه آمریکا و دیگر کشور های غربی، را تحریک کنند تا مستقیما به آنجائی که القاعده و یا داعش می خواست نیرو بفرستند. بسیاری از عملیات ، بویژه بر علیه مسلمانان شیعه و اقلیت ها مانند یزیدیان و علویان هم به قصد این بود که جامعه بسوی “قطب بندی” بین آنچه آنها نیک و موذی و یا مسلمان و مشرک می دانستند، برود. البته با وجود این همه بیرحمی و خشونت و اجرای قوانین سختگیرانه شرعی، برعلیه مخالفان و اقلیت ها مثل یزیدیان و شیعیان و دیگر گروهها، داعش در کنار تخریبات می خواهد چهره ای سازنده ای هم ازخود نشان بدهد. از کسانی که در گذشته با داعش دشمنی داشته اند دعوت می کند که تسلیم شوند تاعفو شوند. به تبلیغ وسیع سازماندهی نظم و امنیت و دستگاه اداری و بهداشتی و خدمات می پردازد. از مسلمانان دعوت می کند که اگر به دموکراسی، سکولاریسم، ناسیونالیسم و دیگر “ایده های آشغال غربی” معتقد نیستند (117)، به دولت اسلامی مهاجرت کنند و به آن نه تنها در موقعیت نظامی، بلکه بعنوان دکتر، مهندس، دانشمند، متخصص اداری و یا حتی پلیس ترافیک و فیلم بردار خدمت کنند. نویسندگان بخش مهمی از کتاب را به مهارت ها و شیوه های استفاده داعش از رسانه های اجتماعی به منظور فرستادن پیام، ارتباط و عضوگیری، اختصاص داده اند. به این اشاره می شود که القاعده و داعش نیمی از جنگ را ایدئولوژیکی و در میدان رسانه ها می بینند. از این جهت داعش توانسته است به موفقیت های قابل توجهی برسد. نویسندگلن کتاب در عین حال به مباحث جدال بر انگیز بین دولت ها، کمپانی های خصوصی صاحب رسانه های اجتماعی و نیاز های سازمان های امنیتی برسر میزان آزاد ی گروههای تروریستی برای استفاده از این امکانات می پردازند.
چه کسانی به داعش می پیوندند؟ عوامل خارجی و داخلی برای پیوستن افراد به دولت اسلامی (داعش) چه هست؟ (82). نویسندگان به نظریه پردازان گوناگونی مراجعه می کنند تا به این سوالات پاسخ بدهند ولی به این نکته اشاره می کنند که هنوز یک نظریه عمومی و جامعی در این مورد وجود ندارد. عوامل خارجی که افراد را به سوی جهادگران می کشد شامل شرایط سیاسی و نظامی، همچون اشغال گری خارجیان و درد و رنجی است که از آن حاصل می شود. اینها عواملی است که خود جهادگران هم به آنها اشاره می کنند. علاوه بر این، عوامل خارجی شامل شرایط اجتماعی و اقتصادی این جهادگران نیز می شود. از نظر درونی، به عوامل متعددی اشاره می شود که نشان داده شود جهادیان، مثلا از کشور های خارج، چه بدست می آورند و چرا دست به این همه خشونت می زنند. مثلا از قول اسکات آران، داوطلبان غربی ، در زندگی خود اغلب در مرحله “گزاری” از زندگی خود هستند، مهاجرند، دانشجویند، یا از نظر شغل و دوست دختر و یا بدنبال خانواده جدید و دوست و همسفرند. اغلب هم آموزش سنتی دینی ندارند (82). در توضیح عوامل درونی، نویسندگان در جائی به مکاتبات بین آلبرت اینشتن و زیگموند فروید، در سالهای 1930, اشاره می کنند که هر دو آنها تمایل به نفرت ونابودی را در درون انسان می بینند که در شرایط عادی پنهان است ولی درشرایط نامعمول به احتمال زیاد بروز می کند (208). بعضی دیگر، مانند اسکات آران و همکارانش، این خشونت را از زاویه ترکیب هویت فردی با جمعی توضیح می دهند. در این حالت، هویت فردی با چنان شدتی بدرون هویت جمعی منحل می شود که همراه با ارزش های مقدس ، احساسی از قدرت و سرنوشت جمعی بوجود می آورد ، و نیز عاملان از خود گذشته ای ایجاد می کند که مایلند برای چیزی بکشند و بمیرند (207, 349). نویسندگان می گویند که تروریسم یک جنگ روانی است که اهداف بلاواسطه آن بالا بردن روحیه هواداران و نیز تضعیف روحیه وحشت در میان دشمن و هواداران آنها می باشد. نویسندگان از کنمن برنده جایزه نوبل نقل م کنند که می گوید از نظر روانشناسی چنان حوادثی تصویر بسیار زنده ای از مرگ و تخریب را از طریق رسانه ها و محاورات بطور مداوم در دسترس قرار می دهد ، و این وضع موجب واکنش می شود. واکنش عاطفی مرتبط, خودکار و بدون کنترل اند و موجب ایجاد انگیزه شدید برای حرکت حفاظتی از خود می شوند حتی اگر این هم روشن باشد که احتمال وقوع چنین حادثه ای بسیار پائین است (204). نیاز به ایجاد جامعه ای که رابرت لیفتون آن را “توتالیستیک”[2] یا جامع گرا، و یا اروینگ گوفمن “سازمان توتال” (تشکیلات جامع)[3] می نامند، عمکرد آنها را در خالص سازی و سخت گیری و حتی برده سازیها و به کار گیری و تربیت کودکان و تاثیر آتی روی قابل فهم می کند. نکته مهم دیگری که هم القاعده و حتی با شدت بیشتری داعش و حتی گروههای شیعه به آن تکیه می کنند و به توجیه عملیات خود می پردازند مسئله نزدیکی قیامت و یا آخر زمان است. دایق که نام نشریه داعش است بیان اهمیت سمبلیک آخر زمان در دیدگاه آنهاست. از نظر روایات مذهبی اهل تسنن مهدی با پرچم سیاه از خراسان قیام می کند و در دابق در نزدیکی دمشق نیروهای غیر مسلمان و یا دجال را شکست می دهند و اسلام را در سراسرجهان حاکم می سازند. برای داعش از این جهت تصرف دابق اهمیت داشت و از همین زاویه غرب و شیعیان دعوت می شوند که جنگ را به منطقه بیاورند تا کارشان در دایق به پایان برسد. نظر مشابهی از طرف حسینیان از نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایران ابراز شده است که از نظر او در دمشق نیروهای ضد شیعه بوسیله نیروهائی که با پرچم زرد ظاهر می شوند(حزب الله) و از جانب ایرانیان حمایت می شوند شکست می خورند و این نشانه آخر زمان و ظهور مهدی است. نویسند گان معتقدند که القاعده همچنان سیاست های داعش را افراطی می داند و لی در برخورد با داعش لحنی مسالمت جویانه دارد. اکنون بخش هائی از جهادگران القاعده، در عربستان و یمن، در الجزایر، لیبی، مصر، قفقاز، پاکستان و اندونزی با داعش بیعت کرده اند و حتی در بسیاری از آن مناطق ولایت ایجاد کرده اند. ولی هنوز بخش مهم و روشنفکری القاعده به الظواهری وفادارند. بر این اساس القاعده شانس بیشتری برای بقا دارد. در بخش آخر نویسندگان به سیاستمداران آمریکا توصیه می کنند که از اشتباهات خود در عراق و لیبی درس بگیرند و بسادگی بدام تحریکات ساده انگارانه مبتنی بر قطب بندی داعش و گروههای جهادی نیفتند، و به رشد زمینه ها برای گسترش آنها کمک نکنند. نیاز به تعادل را درک کنند و خود را به دام آنچه که بن لادن گفته بود نیندازند. بن لادن گفته بود که وقتی آنها دو مجاهد را با پارچه ای که کلمه القاعده روی آن نوشته شده به دورترین منطقه شرق می فرستند مسابقه ژنرال ها به آنجا شروع می شود (252). و این پاسخ مثبتی به این گفته بن لادن هم هست که گفته بود مجاهدین “مرگ را همان قدر دوست دارند که شما(در غرب) زندگی را ” (235). از کلنت واتز نقل می کند که نوشته است که آمریکا نمی تواند داعش را نابود کند، فقط داعش می تواند داعش را نابود کند، بگزارید آنها از درون بپوسند. همانطوری که اشاره شده کتاب به موضوعات بسیار متنوع و ارزنده ای در مورد داعش و شرایط ترور می پردازد . اما از نظر من وقتی خواننده به فصل های پایانی می رسد احساس می کند تمرکز روی موضوع را از دست می دهد.
هوشنگ نورائی
*دکتر هوشنگ نورائی (ایوب حسن بر) مقیم انگلستان است و در حال حاضر بعنوان یک محقق مستقل کار می کند. قبل از این در دانشگاههای وست مینستر، لندن متروپولیتن، سواس و واریک تدریس و تحقیق کرده است.
Email: hnoraiee@gmail.com
From: https://www.tribunezamaneh.com/archives/85450/comment-page-1#comment-19473
پی نوشت:
[1] Jessica Stern and J.M. Berger. (2015) .ISIS: The state of Terror.London : Harper Collins
PP: xxii+385.
[2] totalistic
[3] Total organisation