ایران: ترامپ ، دموکراسی و اپوزیسیون خارج از کشور
ایوب حسین بر (هوشنگ نورائی)
در میان بخش مهمی از ایرانیان، چه در داخل و چه در خارج، تلاش برای رها شدن از سلطه رژیمی که آنها بدرستی عامل مهم تبهکاری، فساد ، دروغ، نابرابری، سرکوب، ویرانگری و فقر در ایران می بینند با شوق زیادی همراه بوده است. اما چندان عجیب نیست که در شرایط ذوق زدگی و این باور درست یا نادرست که موانع درحال فروریزی است، بسیاری به دام ساده اندیشی بیفتند. در چنگ این زود باوری است که افق دید و نگاه به تجربیات و شواهد محدود می شود. جای تعمق در اهداف و استراتژی را، سطحی نگری و زودباوری و پناه به شعارهای پوپولیستی می گیرد. در شرایط سخت زندگی تسلیم به سرنوشتی که “هر آنچه پیش آید خوش آید” و یا “هرچه بشود از اینکه بدتر نمی شود” هم بیشتر تسهیل می شود.
سیاست هائی که بر مبنای تحلیل های ذات گرایانه، سطحی و عامیانه که در فرهنگ بعضی از گروه ها و افراد اپوزیسیون از جمله سازمان مجاهدین خلق، اپوزیسیون سلطنتی بر اساس تزهای باصطلاح “ملاتاریائي”، “آخوند” جنگی و “ملا” رانی ساخته شده اند و نه بر اساس درک عمیق از، و یا توجه به، روابط پیچیدهٔ اجتماعی، اقتصاد سیاسی و دینامیسم تحولات جهانی در عصر کنونی، بشدت به ساختن زمینه و رنگ آمیزی افکاری کرده اند که گویا رفتن “ملاها” کافی است که ایران بطور اتوماتیک به بهشت تبدیل شود. بخشی از رسانه های اجتماعی با تولید و به گردش انداختن داستان های خیالپردازانه و آمیخته به احساسات نوستالژیک سعی می کنند دوران باصطلاح “طلائی” زمان شاه را جلوه ای واقعی بدهند تا توان و نیروی مردم را برای ساختن جامعه ای نوین و مبتنی بر واقعگرائی انتقادی از کار بیندازند. البته در همان حال دستگاه تبلیغاتی رژیم جمهوری اسلامی می خواهد بر روی ترس از هرج و مرج های محتمل ولی نا امید کننده ما بعد رژیم سرمایه گذاری کند، یعنی هرج و مرجی که نیروهای همین رژیم می خواهند با دخالت وعمل قبل از وقوع پیش بینی خود را به واقعیت تبدیل کنند.
اینکه از جانب نیروهای سکولار این گونه القا شود که وقتی عباپوشان بروند و مردانی کراواتی با شعار جدائی دین از دولت جایشان را بگیرند همه چیز رو براه و به یک دوران طلائی بر می گردد، یک عوامفریبی بزرگی است. همانقدر که یک کرواتی می تواند ماشین دولتی را در خدمت استبداد و سرکوب، و استثمار بیرحمانه بکار بگیرد یک عباپوش هم می تواند همانطوری که تا حالا عمل کرده است. این واقعت را نمی توان نادیده گرفت که عباپوشان امروزی یک ماشین دولتی مدرن را می چرخانند که به ۱۴۰۰ سال قبل تعلق ندارد. نه مجالس وشیوه های قانونگزاری، نه کابینه و دستگاههای وزارت، نه دستگاهای آموزش و نه سازمان های نظامی و امنیتی، با وجود تکیه بر سمبل های سنتی و دینی، هیچکدام محصول دوران عتیق نیستند. نمی توان آنها را تنها قالب هائی تجریدی بدون ارتباط با محتوای آن دید. بلکه نهاد هایی امروزین در خدمت یک دولت تمامیت خواه دین مدار امروزین با اولویت های خاص خود هستند که بمفهوم معمول، روشن و حقوقی خود سکولار نیست.
ایجاد یک سیستم سیاسی شفاف و سکولار گامی ضروری و رو بجلو است ولی اگر ریشه، خصلت و ساختار تمامیت خواهی درکشور تنها به دین خلاصه شود، گشایش راه بسوی یک تحول سازنده کماکان دشوار خواهد بود. در فضای سرخوردگی و نا امیدی گسترده که نگاه به تحول زودرس و مهندسی شده از بیرون دوخته شده است، تعمق در نیات و برنامه های نیروهای سیاسی اپوزیسیون موجود از اولویت می افتد. از همین رو مو شکافی در اهداف و برنامه های اپوزیسیون خارج کشور که بخش مهمی از آنها در یکسال اخیر بدنبال سهمی از قدرت به واشنگتن روی آورده اند از نظر افتاده است. هر چند شیفتگی و اتکای این نیروها به دونالد ترامپ و بولتون و دیگر سیاستمداران راستگرا، جنگ طلب و بی اعتنا به ارزش های دموکراتیک ؛ و نیز دلبستن به خزانه تمام نشدنی حکام سرکوبگر عربستان سعودی تا حدودی خصوصیات سیاسی بخش مهمی از این اپوزیسیون را توضیح می دهد.
حالا سؤال این است که آیا جستجوگران قدرت در مقام اپوزیسیون که افتخارشان در ستایشگری از ترمپ وبنمایش گذاشتن عکس های خود با ماموران درجه چندم دستگاه ترامپ؛ ویا شانس داشتن ملاقا ت با شاهزاده های سعودی؛ خلاصه می شود، می توانند بدنبال تحولاتی مثبت وانسانی باشند؟ آنها که تکلیف مردم را در اطاعت بیرحمانه از سیاست های محافظه کارانه و در عرصه اقتصادی نئو لیبرالی می بینند قادرند به نیاز های اساسی اقتصادی و محیط زیستی جامعه ایران پاسخ بدهند؟
این واقعیت پوشیده نیست که برای دونالد ترامپ و دست اندر کاران دولت او نه سیاست های مسؤلانه برای حل نیازهای مبرم اقتصادی و اجتماعی مردم اهمیت دارد و نه ارزش های دموکراتیک و حقوق بشری. شواهد هم نشان می دهد که سیاست خارجی ترامپ از أصول روشن و قابل پیش بینی ای پیروی نمی کند بلکه بدنبال نیروهائی مطیع و ستایشگراست، حتی اگر قلدر، سرکوبگر، خونریز و مستبد دینی باشند. همانطور که چند ماهی از پس از سخنان تند و تیز و تروریست نامیدن سپاه پاسداران نگذشت که او زبان به ستایشگری از حکام ایران پرداخت و اعلام کرد با همین رهبران، ایران می تواند کشور بزرگی بشود. بدینگونه حتی دست ستایشگران ایرانی خود را در حنا گذاشت. چون درک این ستایشگران ایرانی از ترامپ مانند سیاست های خودشان سطحی بود. واکنون تعجب آور نیست که اکنون بخشی از همان نیروهای ستایشگر بدرون چاله ای از یاس و نا امیدی افتاده اند.
با توجه به آنچه گفته شد، برای حل دشواری های ناگوار اقتصادی، شکافهای عمیق طبقاتی، تبعیض و نابرابری گسترده نسبت به زنان و اقلیت ها و جوانان، و تحول بنیادین در ساختار اقتصاری شکننده و نامطمئن، بیکاری مزمن ، رانت خواری و فساد گسترده سیستمیک و اداری، بحرانهای بسیار گسترده محیط زیستی، کم آبی و کشاورزی، بحران شهرنشینی و مسکن در ایران نمی توان به چنان نیروهای اپوزیسیونی دل بست. اگر در ایران، در یک پروژه سیاسی نیاز به آزادی و دموکراسی با نیاز های اساسی زندگی روزمره گره نخورد از معنای واقعی خود تهی خواهد شد.
هرچند نمی توان نسبت به نیات بخشا خوب نیرو هائی که با چنین خصوصیاتی به راهکارهای مهندسی شده از آمریکا دلبسته اند دچار تردید نشد. ولی این تردیدها راهی نه برای تبرئه رژیم تمامیت خواه جمهوری اسلامی ایران است و نه چشم پوشی به اهمیت تلاش های گسترده مردم ایران وبسیاری از نیرو های ایرانی که برای تحول اساسی در کشور مبارزه می کنند. اما اگر بخش مهمی از مردم ایران نتوانند نسبت به دیدگاه های پوپولیستی و در همان حال الیت گرا دیدی انتقادی داشته باشند و چه بصورت فردی و چه جمعی در جهت ساختن تشکلات متنوع و مستقل جامعه ای مدنی، بدور از مرز کشی های مبتنی بر رنگ و قوم و دین و جنس، حرکت کنند، مکانیسم های لازم را برای غلبه بر نیروهای سلطه جو و و بشدت اقتدار طلب نخواهند داشت. در آن صورت ممکن است “مردان کرواتی” جای “مردان عباپوش” را بگیرند ولی این سوال همچنان باقی بماند که به مردم چه رسیده است؟
(این مقاله قبلا در gooya.com منتشر شده بود.)
هوشنگ نورائی اکنون بعنوان یک مقق مستقل کار می کند. قبلا در چند دانشگاه در لندن وواریک تدریس و تحقیق می کرده است.hnoraiee@gmail.com