بلوچستان پاکستان به کجا رفته و به کجا می رود؟

 

هوشنگ نورائی (ایوب حسین بر)

درگیری‌های گسترده و مسلحانه ناسیونالیست‌های مسلح جدائی طلب بلوچ  با دولت پاکستان بیش از یک و نیم دهه است که ادامه دارد. نیروهای امنیتی و نظامی پاکستان هم با بیرحمی ظالمانه‌ای بصورت مستقیم و غیرمستقیم به دستگیری، شکنجه و  نابودی فیزیکی بخشی از نیروی فعال جوان بلوچ دست زده اند. در نتیجه این کشمکش‌های خونین  اکثریت مردم ساکن بلوچستان از بلوچ وغیر بلوچ متحمل لطمات غیرقابل جبرانی شده اند. بطوریکه فقر و بیسوادی در ایالت بلوچستان دامان اکثریت جامعه را با شدت بیشتری فرا گرفته و آن را در مسیر سیاسی خطرناکی قرار داده است. از همین زاویه شرایط موجود در بلوچستان پاکستان  به تجزیه و تحلیلی انتقادی نیاز مند ست.

دولت پاکستان و خصوصیات اجتماعی و سیاسی ایالت بلوچستان

 

بلوچستان پاکستان یکی از ایالات چهارگانه حکومت فدرال پاکستان است که منطقه وسیعی در حدود ۴۳ درصد (حدود ۳۵۰۰۰۰ کیلومتر مربع)[1] خاک پاکستان را تشکیل می دهد در حالیکه جمعیت آن  تنها در حدود ۷ درصد (حدود ۱۳ میلیون) جمعیت کشور است. این جمعیت از نظر فرهنگی، قومی، زبانی و حتی دینی[2] بسیار متنوع است بطوریکه جمعیت بلوچ، با زبان مادری بلوچی،  ایاات شاید رقمی حدود  ۴۰ در صد باشد. دیگر اقوام زبانی  شامل پشتونها، براهوئیان، هزاره ها، لسی ها، جت ها، دهواری ها و همینطور سرائیکی ها ، سندیان و پنجاپی هاست. بخشی از این گروهها همچون پشتون ها، براهوئیان و لسی ها  در مناطق جغرافیائی بزرگی تمرکز یافته اند.

اما در همان حال جمعیت بلوچ زبان  و همینطور براهوئ زبان بلوچستان هنوز از تقسیم بندی های قبیله ای -فئودالی رنج می برند هر چند این روابط تضعیف شده و یک قشر متوسط در حال رشد است. تا آنجا که به عرصه سیاست بر می گردد تقریبا همه أحزاب پر قدرت بلوچستان (چه آنها که مسلحانه می جنگند و چه آنها که بصورت غیر مسلحانه فعالیت دارند) نه تنها خصلت قومی بلکه ریشه عمیقی درارزش ها و ساختار های قبیله ای دارند. هنوز سرداران و نوابها[3] که در مقام رهبری سیاسی چنان احزابی قرار دارند، مشروعیت جایگاه خود را عمدتاً بطور انتسابی  از مقام پدران خود کسب می کنند.[4]

در میان گروههای مطرح مسلح  بلوچ ارتش آزادی بخش بلوچستان (BLA) تحت رهبری نوابزادگان حیربیار مری و مهران مری فرزندان نواب خیربخش مری از قبیله بزرگ مری؛ ارتش جمهوری خواه بلوچ (BRA)برهبری براهمدغ بگتی  نواده نواب اکبرخان بگتی از قبیله مهم دیگر بلوچ قرار دارند. البته این بدین معنا نیست که اکنون جنگجویان آنها کاملا به همان قبایل محدود باشند.  گروه مهم دیگر جبهه آزادیبخش بلوچ (‌BLF) برهبری دکتر الله نذر است که به روسای قبایل منسوب نیست. رهبران دو گروه اول از لندن و ژنو فعالیت می کنند  ولی رهبر گروه سوم که مکرانی است گویا مسلحانه  در میدان عملیات در حوالی مرز بین پاکستان و ایران حضور دارد. همه این گروههای مسلح با آنکه عمده حملاتشان متوچه نیروهای نظامی پاکستان است ولی   بار ها به کشتن غیر نظامیان منجمله معلمان و کارگران غیر بلوچ و همینطور حمله به مهندسان چینی[5] در بلوچستان دست زده اند.

در میان تشکلات ناسیونالیستی عمده غیر مسلح بلوچ و براهوئی که در پاکستان فعالیت پارلمانی دارند یکی حزب ملی بلوچستان ـ مینگل بر هبری سردار اختر مینگل فرزند عطاالله خان مینگل،  یکی از روسای قبایل بزرگ براهوئی است و عمده نفوذش هم در میان براهوئی زبانان است[6]. یک حزب جدید که نمی توان بمفهوم دقیق آن را ناسیونالیست نامید حزب عوامی بلوچستان (BAP) برهبری جام کمال خان است که بزرگترین حزب پارلمان ایالتی را تشکیل می دهند و در واقع ائتلافی از روسای قبایل کوچکتر و بخشا قشرهای متوسط غیر پشتون است.  با توجه به چنین خصوصیاتی از تشکلات سیاسی، بردن مباحث در زیر پوشش های کلی “بلوچ” و  حتی “ناسیونالسیم” می تواند تا حدودی گمراه کننده بشود.

اما دولت پاکستان هم دارای ساختاری است که از نظر کلی تقریبا بدو بخش نا متقارن  تقسیم شده است. از یکسو دستگاه نظامی و امنیتی (ارتش)بسیار متمرکز و مافوق تقسیمات قبیله ای و صاحب امتیازات فراوان  قرار دارد  واز سوی دیگر دستگاه اجرائی بسیار پراکنده، تکه پاره، ضعیف و نا کارمد، ولی از همین روتا حدود زیادی انعطاف پذیر (در دست پیران فئودال ، روسای قبایل، دسته های دینی والبته عده ای تاجر و سرمایه دار در مراکز شهری ).  از این جهت بمعنی واقعی خود پاکستان ارتش است و ارتش پاکستان. چنین وضعی بطور دائم  حیطه عمل و پیشرفت فدرالیسم و دموکراسی را در پاکستان محدود می کند. در همان حال بنظر می رسد که چنین خصوصیاتی از اعتبار نظرات مبنی بر این که گویا دولت پاکستان دولتی شکست خورده است وبزودی از هم می پاشد نیز می کاهد. و نباید هم جدائی ، حدود ۵۰ سال قبل، بنگلادش را که از راه هوائی مستقیم بر فراز هند (کشور دشمن و متحد بنگلادش) که بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر از مرز های  پاکستان فاصله داشت یک شاهد معتبر برای چنان استدلالی به حساب آورد.

 

شرایط اقتصادی و مشت آهنین

 

بلوچستان با چنان وسعتی و چنان موقعیتی (سواحل طولانی با اقیانوس هند) ،  سرشار از  منابع زیر زمینی (منجمله گاز، نفت، ذغال سنگ و مس و حتی گفته می شود طلا و اورانیوم) است . با وجود این   مردم این ایالت از این ثروت زیر زمینی سهم بسیار نا چیزی دریافت می کنند . و این زمینه ای برای نارضایتی گسترده در در بلوچستان ، بویژه در میان بخش های مهمی از مردم بلوچ و براهوئی، شده است.     با توجه به حیاتی بودن بلوچستان برای پاکستان، دولت  (نقش ارتش را در پاکستان همیشه مد نظر داشته باشیم) بجای اتخاذ سیاست های مشارکت جویانه بیشتر وتوجه بیشتر به  بهبود زندگی مردم ، سیاستی بغایت سرکوبگرانه  و توطئه گرانه دنبال می کند و    بر همین أساس است که بعضی از تحلیل گران  این سیاست پاکستان را بشد ت با نیاز به انرژی مرتبط می بیند که بطور مشخصی با ابعاد اطلاعاتی و روانی؛ فشار و نابودسازی سیاسی؛ عملیات نظامی و حضور بیشتر پادگانی  همراه است.

 

با آنکه پاکستان بطور کلی با فقر و توسعه نیافتگی دست و پنجه نرم می کند وشرایط زندگی برای اکثریت بسیار بزرگ جمعیت زحمتکش بسیار سخت شده است ولی  شکاف بین شاخص توسعه انسانی در بلوچستان بطور قابل ملاحظه‌ای از این شاخص در ایالات دیگر بیشتر است. در جدول زیر بروشنی دیده می شود که بلوچستان از جهات متفاوتی از ایلات دیگر پاکستان عقب افتاده است.

 

مقایسه شاخص های  توسعه در بلوچستان و دیگر ایالات پاکستان

شاخص پاکستان بلوچستان پنجاب سند خیبر و پختونخواه
نرخ مشارکت نیروی کار

(۲۰۱۳-۲۰۱۴)

32% 25% 36% 30% 25%
نرخ با سوادی

(۲۰۱۳- ۲۰۱۴-۲۰۱۵)

58%

 

43% 61% 56% 53%
شاخص توسعه انسانی

(۲۰۱۳-۲۰۱۴)

0.62 0.56 0,67 0.63 0.61

Fair, C. Christine and Hamza, Ali, Rethinking Baloch Secularism: What the Data Say (April 4, 2017)21 . Available: https://html1-f.scribdassets.com/7lnu757oxs5q1mfy/images/21-e2af02ea8e.jp

 

با وجود این نباید نقش مهمی  را که عوامل محلی و کشمکش های خونین موجود در عقب افتادگی این ایالت دارند نا دیده گرفت. در برسی  شاخص های آموزشی ایالت جوانبی از این  مسئله بیشتر روشن خواهد شد.

 

دستگاه آموزش دولتی فاسد ونا کارآمد

 

در بلوچستان دستگاه آموزشی تقریباً از کار افتاده و بشدت به منبع حیف ومیل تبدیل شده است. بر متن همین شرایط، مدارس دینی و دین مداری و روی آوری به دیدگاههای افراطی دینی بشدت در حال رشد است.

بعضی ازشواهد حاکی از این است که سیستم آموزش سکولار عرصه سوء استفاده وچپاول وحشتناکی قرار گرفته است بطوریکه چندین هزاز معلم و چند هزار مدرسه که  اصطلاحا به معلمان و مدارس شبح معروف اند از بودجه استفاده می کنند ولی وجود خارجی ندارند.  حتی وزیر ایالتی آموزش بلوچستان رحیم زیارتوال  درسال ۲۰۱۶ اعلام کرد که در بلوچستان از مجموع ۶۰۰۰۰ معلم تعداد  ۱۵۰۰۰ تن از آنها معلم شبح اند و ۹۰۰ مدرسه شبح وجود دارد که گفته می شد   ۳۰۰۰۰۰ دانش آموز را تحت پوشش خود دارند. این بدین معناست که  چنین مدارس و دانش آموزانی اصلاُ وجود نداشتند. ارقام حتی در مواردی بیشتر گزارش شده است بطوریکه رقم مدارس شبح گاه ۳۵۰۰ مدرسه ذکر شده است.

کل مدارس ابتدائی و متوسطه در ایالت بلوچستان  ۱۳۰۰۰ گزارش شده است. ولی بر اساس گزارش ها ۲۰۰۰ مدرسه در این ایالت داری سرپناه نیستند و ۵۰۰۰ مدرسه هم تنها یک اطاق با یک معلم دارند. این هم  گزارش می شود که ۷۰ درصد کودکان بین  ۵-۱۶ سال به مدرسه نمی روند که در این میان رقم دختران۷۵ درصد  و  پسران ۶۵ ذرصد می باشد.

تعجبی هم ندارد که تقریبا همه این معلمان شبح محلی اند و مدارس هم بوسیله افراد محلی اداره می شوند و مقامات بالای ایالتی هم محلی و ازایالت بلوچستان‌اند. پیدایش این وضعیت اسفبار در مواردی با حرکت  ناسیونالیست‌های افراطی با کشتن، تهدید و فراری دادن معلمان غیربلوچ، و یا ارزیابی آنها از این که دستگاه آموزشی موجود  دستگاهی مضر و مروج فرهنگ استعماراست گره خورده است. در مواردی هم گزارش شده که بسیاری از معلمان شبح از فعالین و یا وابستگان طیف های گوناگون احزاب ناسیونالیستی قومی هستند. این وضعیت به این واقعیت اشاره دارد که ساختارهای فساد را نمی توان با معیارهای ساده تقسیم محلی وغیرمحلی و یا بلوچ وغیربلوچ مورد سنجش قرار داد.

این فساد و نا کارآمدی یکی ازعوامل مهمی است که راه را برای رشد مدارس دینی و ترویج آموزش‌های افراطی در بلوچستان باز کرده است.

 

رشد مدارس دینی و دیدگاههای افراطی‌گری دینی

 

شواهد گوناگون نشان می دهند که در بلوچستان پاکستان مدارس دینی عمدتاً دیوبندی بشدت رشد کرده و درهمان حال بخش وسیعی از مردم بلوچ  در بلوچستان پاکستان هم  به رادیکالیسم دینی روی آورده اند.

در حالیکه بسیاری از کنشگران  سیاسی بلوچستان پاکستان بویژه گروههای ناسیونالیست می گویند که بلوچستان سکولارترین منطقه پاکستان است و مردم بلوچ در ذات خود سکولارند ولی گویا واقعیات با چنین ادعایئی همخوانی ندارد.  بر اساس آمار و ارقام در بلوچستان ۳۰۰۰ مدرسه دینی ثبت شده وجود دارد که تعداد آنها همراه با مدارس ثبت نشده تا رقم ده هزار حدس زده می‌شود.[7] البته به احتمال زیاد  اکثریت این مدارس در مناطق کوئته و مناطق پشتون و افغان نشین قرار دارند ولی تعداد مدارس دینی  در مناطق بلوچ و براهوئی نشین هم قابل ملاحظه است و امکان دارد به حدود نصف یک سوم تا نصف  کل مدارس برسد. وجود تعداد مدارس یکی از  شاخص های روشن در مذهبی شدن بخش وسیعی از جمعیت است. حال سوال این است که  چرا مردم بلوچ به این میزان به مدارس دینی، جریانات مذهبی و حتی جریانات رادیکال مذهبی روی آورده اند؟

 

این ادعای ناسیونالیست‌های بلوچ و براهوئی پاکستان که این بخش از جمعیت بلوچستان  همیشه سکولارترین مردم و یا ملت در پاکستان بوده و هستند چه از نظر تئوریک و چه از جهت شواهد تجربی نادرست است. از نظر تئوریک بر مبنایی ذات گرایانه و فرار از شرایط تاریخی و موقعیت زمانی-مکانی که بر متن آنها پیدایش و تغییر باورها و عملکردها در جوامع قابل توضیح اند، قرار دارد. اما از نظر پراتیک هم این ادعا با مطالعات مفصلی که بوسیله کریستین فایر و علی حمزه (Fair and Hamza)از دانشگاه جورج تاون صورت گرفته است کاملا به زیر سؤال رفته است.

یافته های مقایسه‌ای این دو محقق بر اساس روش کمی و مبتنی بر نظرسنجی و تناسب در ترکیب جمعیت (قومی، جنسیتی، سنی، آموزشی و میزان درآمد) صورت گرفته که در آن دین گرایی بلوچ‌های بلوچستان با غیربلوچ های پاکستان، کل بلوچ‌های پاکستان با کل غیربلوچ های پاکستان و بلوچ‌های کل پاکستان با پنجاب انجام گرفته است. گرایشات دینی جمعیت به شیعه، سنی (غیر دیوبندی)، دیوبندی و اهل حدیث تقسیم شده اند. این دو محقق یافته‌های خود را بر اساس نظرسنجی از ۱۶۳۸۲  نفر که  ۱۳۲۸۲ نفر را از چهار ایالت و ۲۹۹۷ نفر را از ۶تا ۷ ایجنسی مناطق قبیله ای فدرالی  (شامل اورکزئی، وزیرستان جنوبی بجاور، خیبر، کورام  و مهمند) که با دقت و بر مبنای ترکیب جمعیت انتخاب کرده اند، ارائه نموده اند.
این تحقیق مفصل نشان می دهد که ۶۸.۷۵ درصد بلوچ های بلوچستان خود را دیوبندی می دانند. هر چند این رقم به مراتب کمتر از ۸۸.۶۵ درصد برای غیر بلوچ های همین ایالت است ولی بمراتب بالاتر از رقم ۳۸.۰۷ درصد برای کل پاکستان و تنها ۱۲.۹۲ درصد برای پنجاب است. در مقابل گرایشات سنی غیردیوبندی که عمدتاً بریلوی و صوفیان را شامل می شود و نگرشی ملایم از دین دارند، این رقم در بلوچستان ۳۰.۳۸ درصد است و برای کل پاکستان ۵۳.۰۳درصد. رقم اهل حدیثی‌ها (سلفی های پاکستان) درهمه ایالات کم است بطوری که در پنجاب که بالاترین رقم اهل حدیثی را دارد این رقم  ۶.۵ درصد است. لازم به یاد آوری است که در پاکستان سپاه طیبه یک گروه اهل حدیثی است.  با توجه به اینکه جریانات خشن و جنگجوی پاکستان مانند سپاه صحابه و لشکر جنگوی و حتی طالبان پاکستان و افغانستان با جریانات دیوبندی مرتبط و یا از آنها متاثرند، میزان تمایل بالای بلوچ های ایالت بلوچستان بسوی دیوبندی ها می تواند به وجود پتانسیل رشد افراط گرایی دینی در بلوچستان تعبیر شود. با همین گرایش است که بلوچ های ایالت بلوچستان بطور روشنی بیش از بلوچ های دیگر ایالات کشور، غیربلوچ‌های بلوچستان و غیر بلوچهای کل پاکستان و پنجابیان بیشترین طرفداری را از سپاه صحابه پاکستان می کنند ولی میزان طرفداری آنها از طالبان افغان با آنکه کمتر از غیر بلوچ های ایالت بلوچستان و بلوچ های دیگر ایالت های پاکستان  و کل غیر بلوچ های کشور هست ولی بطور قابل ملاحظه ای بیشتر از پنجاب است.

از نظر پرهیزکاری دینی رقم بلوچ ها کمتر از غیر بلوچ های ایالت و کل پاکستان است ولی خیلی نزدیک به پنجاب است. معلومات دینی آنها اندکی کمتر ازغیر بلوچ های همین ایالت ولی بطور قابل ملاحظه ای بیش از غیر بلوچ های پاکستان و همین طور پنجاب است. وقتی چند سوال  فرضی پرسیده می شود: اول در مورد آزاد کردن کشمیر از زیر حاکمیت هند، دوم محافظت از مسلمانان خارج از کشمیر در برابر فشار هندوستان، سوم  ساختن پاکستان به یک دولت کاملاً متعهد به شریعت، چهارم خلاص شدن از دست کفار و منافق در پاکستان و بالاخره در مورد نجات دادن مسلمانان از مظالم  دیگران، بلوچ های ایالت بلوچستان بطور روشنی بیش از غیر بلوچ های همان ایالت، غیر بلوچ های کل کشور و بطور خاصی بیش از پنجابیان و یا در اغلب موارد، دیگر بلوچ های کشور در ایالات دیگر پاکستان از چنین اقداماتی دفاع می کنند.  البته قابل توجه است که در همین تحقیق نشان داده می شود  که بلوچ های ایالت بلوچستان بیش از غیربلوچ های همین ایالت و نیز غیربلوچ‌های کل پاکستان و مردم پنجاب و حتی بلوچ های دیگر مناطق پاکستان از احزاب سیاسی قومی طرفداری می کنند. همه داده ها نشان می دهند که برخلاف ادعاهای جریانات ناسیونالیستی بلوچ، پنجاب کمتر از ایالات دیگر و بطور مشخص بلوچ های بلوچستان از تمایلات خشونت طلبانه دینی طرفداری می کند. [8]

اگر دقت جمع آوری داده های این تحقیق بالا باشد تنها تصوری که از شرایط آینده در بلوچستان می توان داشت این است که خطر برآمد تشنجات داخلی بین بلوچ ها بسیار بالاست. و بر خلاف اظهارات ناسیونالیست های بلوچ،  بلوچ‌های بلوچستان در مجموع  دارای گرایش دینی بیشتری از پنجاب هستند. و در همان حال این داده ها تا حدودی  این نکته را گوشزد می کنند که دولت مرکزی پاکستان هم در شکل دهی یک ایدئولولوژی اسلامی-پاکستانی در میان بلوچ ها-با آنکه  در ظاهر این طور بنظر نمی رسد- ناموفق نبوده است.

رشد شتابان افراط گری دینی  که حتی با فعالیت  های رو به افزایش نیرو های داعش در بلوچستان پاکستان گره خورده است  مورد توجه بعضی از تحلیل گران محلی  هم قرار گرفته است.[9]

 

تحلیل و نتیجه گیری

 

بنابراین اگر بگوئیم دولت و نیروهای امنیتی پاکستان در زمینه گسترش دین مداری در بلوچستان سرمایه گذاری کلان کرده اند، بنظرم کاملا درست است ولی این نمی تواند یک پاسخ  جدی و جامعه شناسانه برای این مسئله باشد. باید دید چه عوامل اجتماعی‌ مشخصی این سیاست ها را برای مردم قابل قبول و یا جذاب کرده است؟ هر چند برای پاسخ به مسئله نیاز به تحقیق مشخص و میدانی هست ولی  این طور بنظر می رسد که  حواشی و مرزهای  روابط سنتی  قبیله ای فئودالی سائیده شده و یا فرو ریخته است و ارزش های مرتبط با آنها تا حدود زیادی رقیق و مورد چالش قرار گرفته است ولی کماکان نیروهای عمده سیاسی، مسلح و غیر مسلح سعی می ‌کنند بسیج عمومی را  با اتکا به همان ارزش های سنتی اما آمیخته با بخشی از ارزش های تصرف شده ناسیونالیستی قشر متوسط  به پیش ببرند. ناسیونالیسم  بلوچ/براهوئی در بلوچستان ریشه درهمان روابط و ارزش‌ها دارد و توانایی ارائه آلترناتیوی را ندارد تا  بطور جدی  به طرح نیازهای  اقتصادی و اجتماعی و حتی فرهنگی-آموزشی  مردم بلوچ بپردازد. پارادایم ناسیونالیسم قومی و پارادایم دینی دو نیرویی هستند که اکنون فضا را در کنترل دارند. نیروهای دینی با امکانات و حمایت‌های دولتی ونیروهای امنیتی و پی گیری سیاست‌های مبتنی برکمک های خیریه ای و آموزش از طریق مدارس دینی و در همان حال  با شعار های عامیانه پسند مقابله با روابط و ارزش های سرداری -قبیله ای جا باز کرده اند.

 

این شواهد هم می تواند به این معنی باشد که نیروهای امنیتی پاکستان سیاست‌های جنایتکارانه کشتن و دور انداختن مخالفان ناسیونالیست را احتمالاً با  حمایت نیروی وسیع و با نفوذ رادیکال دینی محلی عملی می کنند.  و چه بسا ممکن است نیروهایی مثل سپاه صحابه و وابستگان مسلح آنها از قبیل لشکر جنگویی نه تنها  نیروهای امنیتی را در این کار یاری و یا  تشویق می‌کنند بلکه در جاهایی که ممکن است حتی بصورت مستقلانه ای دست به این کار بزنند.[10]

در ضمن نیروهای امنیتی پاکستان با استفاده از چنان شرایطی است که بدور از هر نعهد انسانی و حتی فانونی  از شدت سرکوب نه تنها نکاسته اند  بلکه با  بیرحمی ادامه داده‌ا ند چون تصور می کنند که می توانند ناسیونالیست‌ها را بدون هزینه بسیار سنگینی با پشتیبانی دین مداران محلی شکست بدهند.

از زاویه دیگر، شواهد می تواند مبین این واقعیت هم باشد که استراتژی ناسیونالیست‌ها نه تنها کارآیی نداشته است بلکه موحب پیدایش  شرایطی  مخرب  و زیانبار شده است. از این جهت  که، علیرغم دید گاههای سکولار  آن گرو هها، جامعه بلوچ را بطور ناخواسته بسوی رادیکالیسم دینی رانده است و  حتی نزدیک شدن  به استراتژی ای را که خود ناسیونالیست ها قصد رسیدن به آن را داشته اند بمراتب دشوارتر ساخته است. این بدین معنی است که ناسیونالیست‌های جدایی‌خواه و مسلح نتوانسته اند  شرایط اجتماعی وسیاسی را که در آن قرار دارند درک کرده و به ارزیابی جدی از سیاست های خود بپردازند و راههایی را دنبال کنند که دست نیروهای امنیتی  پاکستان را در کشتار بیرحمانه ببندند.  هرچند برای هندوستان و بمیزان کمتری هم برای افغانستان و یا حتی ایران تداوم عملیات ناسیونالیستهای بلوچ در پاکستان بمعنی وارد شدن در جنگ نیابتی است که در آن نیروهای امنیتی این کشورهای متخاصم، و نیروهای امنیتی پاکستان برای تقویت و انسجام درونی خود، بهره می برند. با آنکه عده ای از رهبران این گروههای ناسیونالیستی عمدتا قومی-قبیله ای  هم به منابع دست پیدا کرده و می کنند ولی برای اکثریت وسیع مردم محل در بر دارنده هیچ نوع منفعتی نبوده است.

 

با توجه به اینکه استراتژی نیروهای ناسیونالیست مسلح بلوچ از تعهد نسبت به ارزش های حقوق بشر و روابط دمکراتیک  باز مانده است،  نتوانسته به جلب حمایت بین المللی مؤثری بینجامد و  مانع تهاجمات بیرحمانه دستگاه امنیتی  پاکستان بشود،  و ناخواسته  به رشد نیروهای افراطی در بلوچستان  انجامیده و مردم بلوچ را در بلوچستان بمراتب بیشتر از مناطقی همچون پنجاب بسوی دیدگاهای سخت گیرانه دینی رانده و محرومیت مادی و فقر آموزشی را در میان مردم  این ایالت گسترش داده است، نمی توان از سیاستی کارآمد و مسؤلانه سخن گفت.

با شواهد بالا،  ناسیونالیست‌های مسلح و جدایی طلب بلوچ  احتمالا در میان مردم بلوچ هم در اقلیت اند. در آنصورت  حتی اگر ناسیونایست‌ها  شانس داشته باشند، که احتماش بهیچوجه  زیاد نیست، و بتوانند  بلوچستان را مستقل کنند، آنوقت با احتمال قوی بلوچستان با مصایب متعددی روبرو خواهد شد.  از موانع و تخاصمات خارجی که بگذریم ، از جمله  مصایب متعدد  درونی می توان به  ظرفیت محدود این نیروهای رقیب برای تغییرات بنیادی و نیز احتمال درگیری‌های گسترده ما بین قبیله ای و درون قبیله ای از یکسو و تشنجات ما بین گرو های متعدد قومی از سوی دیگر  اشاره کرد. اما باتوجه  به نیرومندی و رشد نیروهای رادیکال دینی یکی از اساسی ترین مشکل احتمالا ایجاد یک حکومت اسلامی، شبیه طالبان خواهد بود.

 

بنابراین  برای قشر متوسطی که  که به این سازمان های سیاسی-قبیله ای مسلح روی آورده اند و عملاخلاقیت،  ظرفیت و توان خود برای  ایجاد یک آلترناتیو سازنده، دموکراتیک و مستقل را بنفع بعضی از سران قبایل،  نادیده گرفته اند،   معقول ترین راه تجدید نظر در سیاست های محدود کننده کنونی و ایجاد ارتباط و همکاری گسترده تر با نیروهای دموکرات و مترقی در سایر مناطق پاکستان منجمله پنجاب است. با چنین سیاستی می توان  فشار گسترده تری بر علیه ستمگری دولت پاکستان ایجاد کرد و به  حل مسائل از طریق کانالهای دموکراتیک (هر چند این کانالها محدودند ولی کماکان وجود دارند) با تکیه بر عدالت سیاسی و اقتصادی و مبارزه با فساد و روابط نابرابر دست زد.  ولی این همکاری مستلزم آگاهی از این واقعیت هم هست که ظرفیت ناسیونالیسم قومی برای ایجاد تحول وتوسعه عدالت محور، روابط دموکراتیک، پولورالیستی و مساوات طلبانه بسیار محدود است.

 

 

 هوشنگ نورائی(ایوب حسین بر)- جامعه شناس و تحلیل گر مسائل سیاسی-اجتماعی – مقیم لندن

 

اولین بار در گویا نیوز چاپ شد

 

 

 

[1] نزدیک به وسعت آلمان و حدود یک ونیم برابر وسعت بریتانیا

[2] سنی، شیعه، ذکری و عده ای هندو و مسیحی

[3] نواب عنوانی است که انگلیسیان به روسای قبایل وفادار بخود اعطا میکردند. این مقام همانند لرد است و از پدر به پسر منتقل می شود. اگر این روسا وفادار نبودند این عنوان را از آنها پس می گرفتند. هنوز همین عناوین نشانه تشخص اشرافی است.

[4] هوشنگ نورائی در این مقاله جوانبی ازخصوصیات ناسیونالیسم بلوچ را توضیح داده است.

[5] خصومت نسبت به چین که حتی حمله خونین به کنسولگری چین را از طرف BLA    در دسامبر ۲۰۱۸سال بدنبال داشت،  بخاطر پروژه بزرگ تاسیسات بندری گوادراست که جزئی ار کریدور اقتصادی چین-پاکستان (CPEC) محسوب می شود. گروههای ناسیونالیست آن را توطئه مشترک پاکستان و چین یرای کوچاندن جمعیت غیر بومی و اقلیت سازی بلوچ ها می دانند. دولت پاکستان هم آن را توطئه بخشی از سرداران در جهت خنثی کردن توسعه منطقه تلقی می کند.

[6] گفته می شود که بخش مهم و یا شاید اکثریت براهوئیان بلوچستان به بلوچی هم صحبت می کنند. ولی بسیاری بویژه در مناطق روستائی و حتی بمیزان بسیار کمتری شهری  بلوچی بلد نیستند.

[7] این رقم حتی به حدود  ۴ سال قبل تعلق دارد و این رقم در حال حاضر می تواند بمراتب بیشتر از این باشد.

[8] مقاله فایر و حمزه در مجله مطالعات صلح و تشنج در سال ۲۰۱۷ منتشر شده بود.

[9] به مقاله محمد اکبر نوتی زئی که در حدود سه سال قبل برای دیپلمات نوشته بود مراجعه شود.

[10] البته باید دقت کرد که رابطه بین لشکر جنگوی و گروههای وابسته به آن در مواردی متشنج شده است و حتی به درگیری های خونین منجر شده است.

Share