یاد داشتی در گسترش نوطایفه گرائی در بلوچستان
✍ایوب حسین بر، لندن
در انگلستان و احتمالا بسیاری از کشور های غربی شما بفراوانی با واژه دی آی وای در زندگی روزمره بر می خورید و فروشگاههای زنجیره ای بزرگی را زیر همین عنوان می بینید که در سراسر کشور به شما سخت افزار می فروشند و گاه خدمات مشورتی می دهند که چگونه بعنوان یک فرد و یا موسسه خدماتی کوچک کارهای تعمیراتی و بنایی و باغبانی و برقکاری و لوله کشی و هر کار دیگری را که امکان اش هست به اتکای فردی و یا گروهی کوچک خود به انجام برسانید. اگر واژه D I Y (Do It Yoursef)را گوگل کنید به صد ها میلیون سایت بر می خورید. من این کار را کردم و به حدود یک میلیارد تبلیغ و سایت دی آی وای بر خوردم. اینها شما را بجایی می برند که باصطلاح “بخودتان” کمک کنید.
کمک “بخود” و یا بعبارتی دیگر “خودت به کارت برس” معنی معمولی این واژه است. این را بخاطر بسپارید تا ازمعنی معمول یعنی کار سرگرمی در زمان فراغت به معنی سیاسی اجتماعی آن که تقریبا در یک یا دو دهه اخیر جامعه شناسان به کار گرفته اند تا جامعه جدید و یا در واقع “دی آی وای” را توضیح بدهند بهتر درک کنیم. بین این دو تفاوت کیفی وجود دارد. اولی کاری سازنده و مفید برای فراگیری مهارت و تقویت و حتی شغل آفرینی است ولی دومی بخود رسیدن و بخود کفایت کردن بمعنی فراموش کردن مسئولیت اجتماعی متقابل بین فرد و جامعه و یا فرد و دولت است. حتی بمعنی قطع این رابطه و یا داشتن چنین تصوری است که “خود” کاری با دیگران و یا در این مورد خاص دولت ندارد. دولتها، بويژه با سیاست های نئولیبرال خود- هم به این سو رفته اند که بگویند خودتان بخود برسید و ما هم کارمان این است که شرایط را برای این کار تسهیل کنیم. ما بعنوان دولت تعهد دیگری نداریم. این را در زمان مارگارت تاچر که با قطعیت گفت ما چیزی بنام جامعه نداریم ما تنها افراد را داریم، بعنوان به “خراج گزاری” دولت یاد کردند. بدینگونه شهروند بخود رها میـشود و در حالی که تعهدی به او نیست از او می خواهند نسبت به دولت تعهدی داشته باشد و دولت های پوپولیستی با این شیوه به آنها مراجعه می کنند که از دی آی وای دست برندارید ولی کاملا مواظب باشید چون دیگران کمین کرده اند که ابزارهای دی ای وای همه “ما” را بدزدند و دولت وظیفه مهم اش مقابله با این دزدان ناشناخته و بیرحم است. در اینجا سخن از تقویت جامعه مدنی و تعهد به آن نیست بلکه سخن از تضعیف و تخریب حقوق شهروندی و بنیان های جامعه مدنی است تا بگذارد همان دولت بصورت یکه تاز عمل می کند، اما نه آنقدر یکه تاز که دست خرابکاران سرمایه را ببندد.
اما حالا اندکی به ایران برویم و روی محیطی مشخص مانند بلوچستان انگشت بگذاریم.
بی ثباتی و ناامنی اجتماعی و اقتصادی بر متنی از تحولات سریع و پر آشوب سرمایه داری جهانی مسئله ای است که همه گیتی با آن در گیر است. همین بی ثباتی در جامعه ای دور افتاده و بشدت آسیب پذیر مانند بلوچستان که با فقر و مشکلات حاشیه رانی و حاشیه اندیشی و احساس دردآور طردشدگی در آمیخته، اشکال خاصی بخود گرفته است. از یکسو برای گروهایی از رانت خواران محلی (و البته غیر محلی در سطحی بالاتر) فرصت فراهم کرده است که با دستبرد به خاطره های کهنه اما فراموش نشده بمفهومی دست به “احزاب” (منظورم هر دسته ای است و نه ضرورتا یک حزب سیاسی) خود بزنند که تصوری خیالی از آرامش و خانه امن را تداعی میـکند. دولت ضعیف، ناکار آمد، فاسد و در همان حال سرکوبگر که همه چیز را به سوی همان اصل “دی آی وای” هل داده است برای این دسته سازیها شرایط خوبی ساخته است.
از درون همین اصل و بر متن رقابت بر سر منابع محدود و امکان ایجاد رابطه و برخورداری از بعضی امتیازات، کلاهبردان جدیدی با القاب *خان*، *سردار*، *سر گروه* و یا *مولوی* و *سرطایفه* به سوی نوعی بازسازی طوایف و “قبایل جدید و یا کهنه” روی آورده اند. تلاش آنها در جهت ساختن نوعی رابطه های ارباب-رعیتی (patron-client) است که در شکل دلالی بین قشری از افراد محلی و دستگاه بروکراتیک- امنیتی می گذرد. این شیوه ای است که شانس آنها را در دست یابی به منابع افزایش می دهد. کنترل بر سوخت قاچاق، استفاده از گذرگاهها و دست یابی به منابع مادی و اطلاعاتی و کانالهای توزیع و یا کسب اعتبار و پروانه و یا گزینش های محلی و نمایندگی و نقش در بسیج محلی از جمله این ها هستند. آنها موقعیت خود را از اینجا کسب میـکنند که بر روی بی کسی و ناامنی اقتصادی و اجتماعی “رعایای” آسیب پذیر انگشت می گذارند و به آنها امید می دهند که با عمل قهرمانه برایشان ” خانه امن” می سازند. آنها در واقع با استفاده از همان مسئله دی آی وای به ساختن دی آی وای محدود و انحصاری گروهی اما در واقعیت خود اغلب تصنعی دست میـزنند و آن را با رویاهای نوستالژیک روغن کاری میـکنند. البته این دلالان نوین از این جهت که بمراتب دارای رابطه ارگانیک کمتری با اعضا هستند از دلالان دوران قبل از انقلاب متفاوت اند. در همان حال محدودیت منابع و فروپاشی و یا تضعیف ساختار های کهنه و نیز بی ثباتی در سطوح دولتی و امنیتی موجب رقابت شدیدتر بین قشری از کاندیداهای دلالی در درون همان “تیره یا قبیله” که اکنون از سایه ای فراتر نمی رود منجر شده است.
این نوع پاره پاره گیها و رقابت ها به پایگاه های کوچک دی ای وای محلی امنیتی تبدیل شده اند و نقش دستگاه بروکراتیک و امنیتی را ساده و رابطه بین دولت و شهروندان را بسیار رقیق کرده و یا از کار انداخته اند. بنابراین اینها بیانی از شکل گیری جامعه مدنی و یا نوعی جوامع مسؤل برای همیاری نیستند بلکه عمدتا نابودگر جامعه مدنی اند. به این صورت وظیفه و مسئولیت دولت در قبال شهروند از بین رفته است. این وضعیت امکان همصدایی و اعتراض جدی مردمی را هم تا حدود زیادی از بین برده است.
آنها هم که همین شرایط عمومی را بهتر درک می کنند و به جاه طلبی در سطوحی بالاتر فکر می کنند بسوی تبلیغ سیاست هویتی روی می آورند که نیاز به توضیح جدی تری دارد.
در ایران دولت جمهوری اسلامی تنها از این جهت يگانه است که در ایران است و اسلامی است و از مولفه های متفاوتی برای مشروعیت سازی سیاست ها و کارکرد هایش استفاده می کند ولی حال و روزش با بسیاری از دولت های امروزین جهان یکسان است؛ جدا شدن فاحش از مردم. هرچند در هیچ موردی یک جدائی مطلق از مردم و یا بهتر است بگوئیم بخشی از مردم نمی تواند وجود داشته باشد.
داستان خیالپردازنه این نوع دولت ها که اغلب ستایشگران سیاست های اقتصادی نئولیبرال اند، اغلب حکایت همان دزدی است که مردم می خواهند دستگیرش کنند. ولی دزد در حالیکه در لباسی مبدل و فاخر ظاهر شده مردم آسیب دیده را در حالی که با مشتی کوبنده و صدای بلند شعار مرگ بر دزد و زنده باد قهرمان سر می دهند بدنبال خود می کشد.
در حیطه جمهوری اسلامی هم که ردای “قهرمانی” دستگاه قدرت پاره شده و در اینجا و آنجا تنش عریان و چهره اش بیرون افتاده است راه فرارش در این است که فریاد بزند شما بیشتر به “خانه امن” نیاز دارید (شکل گیری این نوطایفه ای ها را در بلوچستان تصور کنید) ما بشما کمک می کنیم تا آنها را بسازیم. آنگاه داخل شوید ولی خوب مواظب باشید که همسایه های بغل دستی به شما آسیب نزنند. شما مرزداران پر افتخار تاریخ گذشته اید و حتی مهمتر این خانه های امن! زندگی همین است مگر نه؟ چه چیزی بهتر از این که ما بدینگونه ارباب خود باشیم، ارباب خانه خود. حتی صاحب درد و رنج و مصیبت خود. باشد بمیریم ولی در خانه خود می میریم مگرنه؟ بمیریم ولی نزد خانواده و فامیلها و آشنایان می میریم و در همانصورت هم ممکن است به شهید مرز دار مفتخر شویم. مگر این طور نیست؟ معنی زندگی، زندگی “قهرمانانه” همین است. تنهایی و بی کسی دوران رنج کشی و درماندگی چیز عجیبی است. همان اژدهای صد سری است که گویا تنها با ساختن چنان ”خانه امنی” و چنان مرزها و مرزداری هایی می توان مانع ورودش شد در حالیکه اژدها در همان خانه امن پنهان است.
۲۷ دسامبر ۲۰۲۰