ایوب حسین بر لندن ۲۷ دسامبر ۲۰۲۰
این نامه عمدتا تکرار سخنان قبلی و مکرر مولوی عبدالحمید امام جمعه مسجد مکی و رئیس مدرسه دینی دارالعلوم زاهدان است. اما تنها چند نکته انتقادی را می توان بر جسته تر از گذشته دید. اول اینکه چرا به نصایح خامنه ای در جهت توجه به امور سنیان گوش نشده و دوم اینکه نتیجه این بی توجهی میـتواند ناگوار باشد. هر چند هر دو نکته قابل تفسیرند. نکته اول میـتواند به این معنی.باشد که گویا خامنه ای از نظر کیفی دستور مشخص، روشن و متفاوتی صادر کرده است ولی آنقدر ناتوان است که کسانی در محافل خاصی، که احتمالا منظورش نیروهای امنیتی و بعضی روحانیان قدرتمند شیعه هستند، بدستوراتش توجه نمی کنند. نکته دوم هم می تواند به این صورت تعبیر شود که در صورت عدم اقدام سنیان در اینجا اساسا بلوچ ها ممکن است از روی ناگزیری دست به اشکال اعتراضی متفاوتی بزنند، چه بهمراه با سایر مردم ایران و چه در شکل خاص قومی و اتنیک و چه بسا هم بصورت جدائی طلبانه اش.(تصویر زیر حاشیه نشینی در زاهدان)
اما همانطور که گفتم این سخنان تا آنجا که نسبت به مسئله تبعیض بعنوان هسته اصلی این نامه بر میـگردد چیز جدیدی نیست. مولوی با آنکه جرات بر خورد دارد تا بطرح بعضی ـاز مشکلات کشوری، هر چند نه بصورت سیستماتیک، بپردازد مثلا به اعدام های ـبیرویه و توسل به حذف فیزیکی بمثابه ابزار قدرت و یا عدم وجود انعطاف نسبت به گروههای مدهبی و دینی دیگر. ولی با روشنی ـبه مشکل ساختار قدرت سیاسی و معایب جدی قانون اساسی در ایران ـانگشت نمیـگذارد. البته نمی توان این مشکل اساسی را نا دیده گرفت که یک پرسش حداقل از جانب اقلیت ها در ایران با سرعت از جانب دستگاه امنیتی و سرکوبگر پاسخ حداکثر می گیرد و با موجی گسترده از تهمت و افترا بمباران می شود.
چند مسئله مهم دیگر در سخنان مولوی یا غایب است و یا بیان آنها عملا به تقویت نفی حقوق شهروندی مردم بلوچ می انجامد. .
مسلما مولوی حق دارد از بی توجهی حکومت به حقوق قشر متوسطـ سنی و بلوچ در دستیابی به مقام و مناصب متناسب در محل و یا کل کشور شکایت کند واین همان چیزی است که بسیاری از گروههای منتقد قومی و غیر قومی طرح می کنند. ولی اساسا سخنی از توجه به فقر و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و نیاز های اساسی ـاکثریت عظیم مردم بلوچ و حتی عیر بلوچ نمیـشود. بندرت به این اشاره میشود که در همان همسايگی ایشان مردم وسیعا در حاشیه افتاده و گرسنه و بی پناه و رنجدیده اند . به این توجه نمیـشود که در همانجا شکافهای عظیم فقر و ثروت- حتی در میان مردم بلوچ سر در آورده اند. خیلی کم به فساد و تباهی ای اشاره می شود. که این سیستم ببار آورده است و محیطـاجتماعی را متشنج و تقریبا برای اکثریت عظیم جمعیت رنجبر غیر قابل تحمل نموده و محیطـ زیست را تخریب و بحرانی کرده است.
موضوع دیگر اینکه در بسیاری از شکایات و گله ها مرتب پر از داستانهای موهوم و بی اعتباری است که چون ما “مرزدارانی غیور بوده ایم و هستیم” بما توجه کنید. صرف نظر از وجود و معنی تاریخی مرز ، بنظرم این نه تنها از نظر تاریخی برداشتی نادرست و غلو آشکار است بلک نوعی هدیه نا مناسب (یا رشوه لفظی) برای جلبـترحم است بلکه اساسا فهم ما از حقوق شهروندی و تعهد یک دولت مدرن بشهروندش را بصورت آشکاری زیر سوال می برد. هیچ کس نیازی ندارد که مرز دار باشد تا حقوق شهروندی اش مورد توجه قرار بگیرد و هیچ فردی که در آنجا زندگی می کند نیازی به چنین عنوانی کهنه ندارد. عنوان مرز دار غیور همچون پتکی است که گاه از سر ترحم و تحقیر با لحنی ـپدرسالارانه و ارباب سالارانه نسبت به “انسانهای کوچک” ( و یا شاید از نظر آنها “حشرات کوچک”) آز جانب مرز سازان و مرز پروران مرکز نشین بر سر مردم این منطقه فرود میـآید. و همین واژه های بی معنی را بخشی از گروهها و قشر های الیت محلی دانسته و یا نادانسته تکرار میـکنند. نتیجه اش هم متاسفانه این شده است که از یک جهت گروههای تفنگدار ساخته شوند و قبایل و طوایف سر هم بندی شوند و سرگرمیـهای ارباب و رعیتی نوینی در قالب دلالان جدید گسترش داده شوند. از نتایج دیگرش هم این بوده است که مردم بلوچ حد اقل در پهنه رقابت های رسمی، فرمایشی برای مشروعیت سازی های هدایت شده (مثلا رقم های بالای مشارکت در انتخابات ) بسوئی هل داده شده اند که نسبت به اعتراضات مردم بر علیه رژیم در ایران بی تفاوت بمانند و کمترین سهم را داشته باشند. و با تاسف این در شرایطی انجام می گیرد که سیستان و بلوچستان در اشل شاخص توسعه انسانی ـآخرین رتبه را در ایران بخود اختصاص داده است و فقر و تهیدستی اکثریت عظیم جمعیت را به روز سیاه نشانده است.