چهارشنبه, ۶ام اسفند, ۱۳۹۹
اضافه شده توسط مطالب دریافتی نویسنده مطلب: ایوب حسین بر (هوشنگ نورائی)
کشتار دهها نفر و زخمی شدن عده زیادی در منطقه مرزی سراوان فاجعه وحشتناکی بود که در روز دوشنبه خبر آن رسید. اما فاجعه وسعتی بمراتب گسترده تر از این دارد.
بیکاری مزمن و فقر گسترده در استان سیستان و بلوچستان بخش مهمی از مردم را بسر حد نابودی کشانده است. خرید و فروش سوخت یا قاچاق سوخت به پاکستان بصورت تنها شغلی در آمده است که شانس زنده ماندن را برای آنها فراهم می کند. با آنکه سود های کلان این قاجاق ها به سران شبکه های قدرتمندی مرکب از روسای محلی ونیروهایی در دستگاه نظامی و بروکراتیک که کنترل و توزیع سوخت و گذرگاههای عبور و مرور را کنترل می کنند می رسد ولی مردم معمولی و فاقد کار و در آمد که به “سوخت بر” موسوم اند چه بصورت حاشیه ای وجه بصورت وانت ران این شبکه ها گذران زندگی می کنند. این سوخت بران فاقد قدرت اند که اغلب قربانی رقابت و زد و بند این شبکه ها می شوند. آنها کشته می شوند، تصادف می کنند و یا زنده زنده در شعله های آتش انفجار مخازن سوخت جان می دهند.
خانواده هایشان هرگز مطمئن نیستند که آنها از سفر های چنان پر خطری باز می گردند و یا نه. در منطقه قدرت بمعنای حکومت برهنه تفنگ و تفنگدار عمل می کند و طبعا با قلدری، کشتار و خونریزی تعریف می شود. بنابر این واقعه اخیر سراوان غیر مترقبه نبود بلکه تنها بعدی گسترده تری داشت.
اعتراض به آنچه رخ می دهد همیشه ادامه دارد و لازم است ادامه داشته باشد ولی گوشی برای شنیدن وجود ندارد. در نتیجه خشم و عصبانیت و روحیه طغیانگری ممکن است به جهاتی برود که رهائی را فقط در خود خشم جستجو کند. بسیاری از همین روحیه نگران و عصبانی است که دست به ساختن سیاست هویتی زده اند، و نمی توان آنها را به چوب ملامت بست چون بحق می گویند نه کسی از مرکز به ما گوش می کند و نه می خواهد ما را ببیند. آنها می گویند ما در کشور بیگانه ایم و صدایمان هنوز بیرون نیامده است بعنوان نوکر خارجی ، وهابی ، ناسیونالیست بر انداز و جدائی طلب بشدت سرکوب می شود. آنگاه با همین روحیه صدای بسیاری از آنانکه از سرکوب گریخته اند بصورت صدائی بلند، خشن، نا خوشایند و حتی “غیر متمدنانه” و “هویت گرایانه” سیاسی بنظر می رسد.
من هم از منطقه سراوانم و نسبت به ستمگری که بر مردم آن منطقه و حتی فراتر از آن در کل ایران می رود معترضم. اما صدایم از نظر سیاسی به سوئی نرفته است و فکر کنم نخواهد رفت که از خصلت اتفاقی هویت سیاسی بسازد چون معتقد نیستم ناسیونالیسم قومی حتی در شکل مغلوب اش در شرایطی که ما زندگی می کنیم می تواند نیروئی رهائی بخش باشد. البته این را هم به آشکار می بینم که مرکز نشینان چه دردرون و چه در بیرون از قدرت، چه در داخل ایران و چه خارج از آن، با همان ناسیونالیسم زشت قومی اما در شکل غالب خود نمی توانند ستم آشکاری را که در حواشی مملکت صورت می گیرد ببینند و آنگاه با الفاظ بیمعنای “ما همه ایرانیم” و یا حتی با تکبری نژاد پرستانه که ما “آریائیم” چشم و گوش خود را می بندند.
بیاد دارم که بعد از انقلاب چه از جانب سازمانهای چپ و چه با زحمات ارزشمند دکتر متین دفتری، شکرالله پاک نژاد و دکتر بهمن برومند- از جبهه دموکراتیک ملی- چه صادقانه بسوی یاری بین مرکز و پیرامون قدم بر داشته شد ولی همان ناسیونالیسم قومی اما این بار در ردای دینی با خوی ویرانگاری و انکار به تارج هر آنجه انسانی و دموکراتیک بود دست زد. آنچه در آن زمان و بوسیله این نیروها صورت گرفت اکنون حتی به نیازهای مبرم تری ، البته در شرایط متفاوتی، تبدیل شده است. در ایران اگر نتوان اهمیت پلورالیسم را در این جامعه درک کرد سخن گفتن از دموکراسی به لفظی تو خالی تبدیل می شود. و پولورالیسم هم نمی تواند جهتی سازنده بخود بگیرد اگر خود را با مرزهای منجمد شده، دینی، قومی ، نژادی قبیله ای و غیر آن تعریف کند. و دموکراسی پولورالیستی هم بدون ساختن نهادهای گسترده اجتماعی از پایین و تکیه به اهمیت مساوات وعدالت اقتصادی سرابی بیش نخواهد بود.
در ارتباط با واقعه سراوان روی سخنم با آنهائی است که با مرکزنشینی و مرکزنگری قومی خو گرفته اند و با دیدگاه تنگ و اغلب انکار گرایانه به تعریف ایران و ایرانی می پردازند. تنها گذاشتن و نادیده گرفتن درد و رنج، مردم حواشی و منجمله بلوچ ها که دسته دسته کشته می شوند و در دادگاه ها بدون محاکمه عادلانه به اعدام و نابودی محکوم می شوند یک وظیفه انسانی است که به همه ما محول می شود بنابراین نسبت به این ستمگری ها صدای خود را بلند کنیم.