۱-وسعت حمله جیش عدل در تاریخ ۱۵ و ۱۶ فروردین ۱۴۰۳ چه از نظر وقوع نسبتا همزمان آن درسه مکان با فواصل زیاد و چه ازحهت میزان بسیج نیرو مستلزم تحلیل جدی و کارشناسانه نظامی است که این کار در صلاحیت من نیست ولی اشاره به چند نکته مقدماتی را ضروری می دانم. چابهار تا راسک تقریبا ۱۸۰ کیلومتر و فاصله راسک آز پارود هم ۲۵ کیلومتر است،
یعنی در یک مسیر تقریبا ۲۰۰ کیلومتری جیش عدل حملات خود را فرماندهی و کنترل می کرد. فاصله این مسیر تا مرز پاکستان عمدتا از حدود صد کیلومتر کمتر نیست. یعنی حدود ۲۰۰۰۰ کیلومتر مربع بنحوی در اختیار آنها بود. بگفته جیش العدل آنها در این سه نقطه که عمدتا در چابهار متمرکز بودند به حدود ۶ پایگاه و یا مقر نیروهای امنیتی حمله کردند و بنا به اظهارات جیش عدل آنها ۱۶۸ نفر نیرو را وارد کارزار کرده بودند. و این هم قابل توجه بود که این درگیری ها نزدیک به ۱۴ ساعت ادامه پیدا کرد. اگر نیروهای جیش عدل چنان رقم بالائی را تشکیل می داد آنها چگونه توانستند به آسانی عقب نشینی کنند و پنهان شوند و یا از مرز خارج شوند و یا هر دو؟
نمیـتوان ارقام کشته شدگان از دو حانب را تایید کرد ولی جیش عدل کشته شدن ۱۸ تن از نیروهای خود را تایید کرده . مقامات دولتی هم تاکنون از ۱۶ کشته نیروهای خود سخن گفته اند ولی جیش عدل کشته شدگان نیروهای دولتی را ۲۰۰ نفر اعلام کرده است که احتمال اغراق در آن زیاد است. ولی با توجه به اطلاعاتی که از بعضی از بیمارستانها درز کرده است روشن است که تلفات نیروهای دولتی از میزانی که رسما اعلام کرده اند بالاتر بوده است. تلفات اول جیش عدل برای یک گروه نه چندان بزرگ حداقل برای یک دوره و تاحدودی میـتوانست فلج کننده باشد ولی حمله ۲۱ فروردین جیش عدل در سیب سوران در حدود ۵۰ کیلومتری سراوان و بفاصله ۲۳۰ کیلومتری از راسک و ۴۰۰ کیلومتری چابهار که بنا اظهارات مقامات دولتی ۶ کشته از ماموران امیتی بحا گذاشت تصویر دیگری از امکانات این نیرو در یک نوار طولانی را ارائه کرد.
برنامه ریزی و اجرای چنین عملیات همزمان (و یا بفاصله ۵ روزدر مورد سیب و سوران) از جانب جیش عدل نیازمند ارتباطات پیشرفته و دهها ماشین مجهز با عده زیادی سرنشین مسلح در چنین وسعتی بود. هرچند امکان تایید حضور ۱۶۸ جهادی در صحنه های کارزار چابهار-راسک-پارود وجود ندارد ولی اگر درست باشد این سئوال را مطرح می کند که نیاز های لجستکی و پوشش اطلاعاتی گسترده چنین نیروئی در چنین وسعت جغرافیائی بزرگی از جانب جیش العدل چگونه تامین می شده است؟
۲- با توجه به عملیات و امکانات گذشته تدارک و اجرای چنین عملیاتی هم فراتر ازتوان این نیروی نسبتا کوچک جیش عدل با نگرشی حهادی و در آمیخته با بعضی ارزش های قومی است. این حمله وسیع را نمی توان کاملا از اهداف بعضی دولت های خارجی در استفاده نیابتی (یا راه اندازی و استفاده از جنگهای نا متقارن (مغایر با جنگ های کلاسیک و کلاوسویتزی) که بعد از پایان جنگ سرد بشدت گسترش یافتند و عملیت کثیف گروههای نیابتی حمهوری اسلامی ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و جاهای دیگر نمونه هایی از آن هستند) از چنین نیروهایی و یا وجود همکاریـها و ارتباطات وسیع با شبکه هایی از گروههای مسلح دیگر در آنسوی مرز ها و یا ترکیبی از هر دو جدا کرد.
۳-در همان حال این عملیات انزوا و ناتوانی نیروهای اطلاعاتی و نظامی رژیم را در ردیابی این عملیات بخوبی آشکار کرد. ناتوانی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم هم تا حدود زیادی ناشی از انزوا و از دست دادن مشروعیت خود در منطقه و روحیه بسیار پایین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی آن است. این شرایط بیش از هرچیزی نتیجه سیاست های بغایت سرکوبگرانه داخلی و خارجی و دیدگاههای ایدئولوژیکی رژیم جمهوری اسلامی است که سرکوب، و فقر و فلاکت در کشور را به سطح بحرانی رسانده است. سیاست های جنایتگارانه، تبعیض آمیز و بشدت امنیتی رژیم در منطقه سیستان و بلوچستان با مشکلات کلی کشور در آمیخته و این استان را فراتر از دیگر مناطق کشور دچار آشفتگی کرده است. جمعه خونین زاهدان و بعد خاش وادامه سرکوبها و اعدام های ظالمانه بعد از آن رژیم را بشدت از اعتبار انداخته است. اما با وجود از دست رفتن مشروعیت، بهییچوجه نمیـتوان گفت رژیم توان بسیج نسبی نیروی سرکوب بیشتر به منطقه را ندارد. اما عواقب تشدید این سرکوبها و درگیریـها با نیروها مسلح جهادی بلوچ در این منطقه چه خواهد بود؟
۴- هر چند نظم جامعه در بلوچستان هم اکنون در آستانه فرو پاشی است، شرایط بمراتب از آنچه هست بحرانی تر خواهد شد. بحرانی تر شدن اوضاع در این منطقه به این معنی است که ناامنی ها در اشکال متفاوت فیزیکی و روانی و اقتصادی بشدت افزایش یافته و جمهوری اسلامی بشدت اتوریته خود را درمنطقه از دست خواهد داد. و میتوان گفت منطقه بصورت یک حوزه ناامن و بشدت بی ثبات تبدیل می شود که رژیم در آنجا بصورت یک قدرت معیوب ، در فضاهای از دست رفته و غیر قابل کنترل، تنها وارد توطئه چینی های بشدت کثیف و ماورای قانونی بوسیله نیروهای تبهکار خواهد شد . تجربه هم نشان می دهد که در چنان حوزه های نا امن و تهی از اتوریته های سیاسی مردمی مورد قبول (احزاب و سازمانهای مدنی و دموکراتیک مخالف رژیم) و دولت ناتوان و تبهکار امکان حضور نیروهای رادیکال جهادی زیاد است. شبکه های جهادی با اهداف تروریستی و استراتژی دور با بلوچستان بخوبی آشنایند و بسیاری از عناصر اتصال و راهیابی آنها به منطقه وجود دارد. طی چدین دهه گذشته رابطه گروههای جهادی بلوچ جیش عدل (قبلا سپاه رسول الله و جند الله) و انصار الفرقان (قبلا حزب الفرقان و حرکت الانصار و سازمان اهل سنت ایران)بدرجات متفاوتی با القاعده، داعش (شاخه خراسان کنونی) و طالبان، نیروهای لشکر جنگویی و اکنون احتمالا تحریک طالبان پاکستان چیز چندان عجیبی نیست و از نظر سیاسی و ایدئولوژیک هم در آن طیف، البته پرتضاد، قرار دارند. هر دو نیروی جهادی عمده در بلوچستان ایران اکنون رابط نزدیکی با هم دارند و انصار الفرقان حتی با صراحت بیشتری تکیه بر استراتژی دور را هم مطرح می کند. فراموش نکنیم چندین سال قبل وقتی جیش عدل هم دست به حمله و گروگان گیری نیروهای مرزی زد یکی از خواست هایش آزادی زندانیان در سوریه بود که در واقع اشاره به زندانیان عمدتا القاعده ویا داعش داشت.
با توجه به حضور گسترده گروههای جهادی بین المللی و منطقه ای در کشور های مجاور و رابطه ها و ارزش های مشترک اشان با گروههای جهادی مسلح بلوچ، ورود و استقرار آنها در بلوچستان تسهیل می شود.
نمیـتوان با قطعیت گفت ولی امکان ارتباط و یا نوعی پیوند اولیه بین عملیات حمله خونبار داعش در کرمان با این حملات جیش عدل و یا انصار الفرقان در سیستان و بلوچستان را نباید منتفی دانست. از این رو شرایط برای بر آمد این نوع عملیات جهادی و البته نه کاملا همگون از نظر ایدئولوژیکی و استرتژیک در منطقه جنوب شرق ایران بارور شده است. این بدین معناست که سومالیائی شدن بلوچستان اصلا یک موضوع خیالی نیست بلکه یک خطر جدی است. اما سومالیائی شدن منطقه به چه معنی است؟
۵-سومالیائي شدن بمعنی حاکمیت کامل نیروهای تبهکار و فضای مناسب برای قدرت گیری نیروهی جهادی منجمله اقاعده، داعش و در اینجا نیروهای نزدیک به طالبان هم هست. سومالیائی شدن بمعنی شدت گیری تنازعات بین نیروهای تبهکار و ارباب جنگیان بلوچ از یکسو و درگیری بین نیروهای جهادی که دارای نگرش های سیاسی ایددئولوژیک متفاوتی هستندو حتی همدیگر را تکفیر می کنند از جهت دیگر نیز هست . سومالیائی شدن در این منطقه بمعنی شدت گیری راه زنی، گسترش همه جانبه شبکه های قاچاق مواد مخدر و اسلجه و نیز باندهای دزدان دریائی هم خواهد بود.
در چنین شرایط رفتن بسوی پاکسازی های قومی و مذهبی خیلی جدی است. تشنجات ما بین شیعه و سنی در منطقه سابقه طولانی دارد. عملیات نیروهای سپاه صحابه و لشکر جنگوی که نگرش دیوبندی دارند و هم طالبان افغانستان بویژه گروه حقانی بر علیه شیعیان و هزاره ها، و نیز شاخه هایی از القاعده بویژه شاخه عراق به رهبری زرقاوی و البته اکنون داعش (سلفیان تکفیری) بر علیه شیعیان، صوفیان و طالبان در مناطق مختلف نمونه های روشنی است. شناخت دیدگاههای ایدئولوژیکی این نیروها امکان ردیابی دسته بندی ها و رقابت بین آنها را در شرایط بعدی ساده تر می کند.
۶-آنچه خطر را در این منطقه مضاعف می کند سیاستی است که بخشی از ناسیونالیست های افراطی قومی در پیش گرفته اند. آنها با حرارت از عملیات جیش عدل و انصار الفرقان ستایش میـکنند. با این اعتقاد ذات گرایانه و عامیانه که آنها بلوچند و اینکه مردم بلوچ در ذات خود مذهبی نیستند و گرایش مذهبی در آنها سطحی و زودگذر است ووقتی قومیت بلوچی و بلوچستان اساس قضاوت باشد استراتژی مشترک آنها را بهم پیوند می دهد . آنها با همین منطق بلوچ طالبان و بلوچ حتی القاعده را بنحوی مورد تمجید قرار می دهند. در عراق پیوند این نوع ناسیونالیسم با داعش روشن بود بطوریکه بسیاری از رهبران بعثی به آن پیوستند. در ایران دوران انقلاب با همین دید سران نهضت آزادی مانند یزدی، قطب زاده و بنی صدر و حتی احزابی مانند توده و اکثریت (طرفداران شوروی آنزمان) به خمینی پیوسته و راه حاکمیت اسلامی را برای تحکیم خود و سرکوب های خونین هموار کردند.
۷-اما اهداف جیش عدل و یا احتمالا حامیان این تشکیلات جهادی از این حمله گسترده چه بوده است؟ در شرایط کنونی آسانتر است که انتقاد سلاح را دید ولی سلاح انتقاد را نه. قدرت سلاح و تسلط را برجسته کرد ولی به اتوریته و هژمونی فکر نکرد. جنگ و رویاروئی را دید ولی از بررسی برنامه و ایدئولوژی سیاسی و اقتصادی نیروها چشم پوشید.
نمایش و تبلیغات پر سر و صدا معمولا از مهمترین اهداف گروههای ترور جهادی وحتی سکولار است تا در سر خط اخبار بین المللی ظاهر شوند و از آن بعنوان یک سرمایه ارتباطی و یا چانه زنی برای دسترسی به قدرت و منابع بیشتر استفاده کنند. اهداف حامیان احتمالی جیش عدل چه دولتی و چه شبکه های همسو و یا ترکیبی از آنها هر چه بشد، این شیوه به چشم خوردن بطور واضحی در اهداف جیش عدل هم بود.
گاه این نوع شیفتگی به قدرت و نام ممکن است یک هدف منطقی را هم دنبال نکند. داستان معروف جوزف کنراد تحت عنوان مامور مخفی در مورد عمل تروریستی ورلوک در انفجار رصدخانه گرینویچ (نماد انداز گیری مدرن زمان) تصویر حالبی از هدف ترور را به تصویر می کشد که بر این استدلال سوار بود که یک عمل هرچقدر غیر عقلانی تر باشد صدایش بیشتر است. ابوبکر ناجی از استراتژیست های جهادی که خود می گوید ازکار استراتژیست های چپ جنگ چریکی آمریکای لاتبن آگاه است، در کتابی کلیدی تحت عنوان مدیریت توحش بر این نکات تاکید می کند که ایجاد بیشترین نا امنی و ترور و هرج مرج و تقسیم جامعه به صف مومن و کافر برای باز کردن راه جهادیان بسیار اساسی است حتی اگر بنابودی شهر و جامعه هم بینجامد. نابودی شهر و جامعه بهتر است از اینکه در زیر حاکمیت کفر باشد. البته من این شیوه تفکر بنیادگرایانه جهادی را نه صرفا دینی بلکه یک تعبیر سیاسی از دین می بینم . (به مقدمه کتاب من که ۸ سال به انگلیسی منتشر کردم مراحعه کنید: Jihadism, terror and rivalries IN THE MIDDLE EAST)
۸- صرف نظر از ابهام در استراتژی سیاسی و ایدئولوژیکی خود، جیش عدل در تعریف هدف خود در حملات چابهار-راسک هم دچار سرگردانی بود. هرچند در ابتدا هدف حمله بر کلانتری ۱۱ چابهار بمثابه یک مکان سمبلیک بود که سرهنگ کوچکزائی در آن مستقر بود. کوچکزائی کسی بود که دختر کم سن وسال چابهاری بنام مستعار ماهو را مورد تجاوز قرار داده بود. ولی در بیانیه بعدی بطور تعجب آوری به طرح استراتژی ضد برنامه توسعه مکران که رژیم اعلام کرده بود پرداخته بود. مسلما استراتژی جمهوری اسلامی در مورد توسعه ساحل مکران بشدت یک برنامه امنیتی است که با زمین خواری و کنترل جمعیت و نفی مشارکت مردم محلی و بی توجه به میزان آلودگی محیطـزیست همراه است ولی کمتر می توان خود را با این توهم دچار کرد که گویا جائی در جهان نیروهای جهادی توسعه را درک کرده و به آن اندیشیده باشند. آیا جیش عدل و انصار الفرقان واقعا به توسعه می اندیشند؟ چه توسعه ای و چگونه؟
۹-اما این هم قابل توجه هست و بنظر می رسد بعضی از نیروهای پان بلوچ سکولار استقلال طلب (پاکستان و ایران) بدنبال رابطه نزدیک تری با نیروهای جهادی بلوچ هستند و شاید تحت تاثیر و یا رقابت با پان بلوچ ها ست که جیش عدل در مورد توسعه ساحلی مکران چنین موضعی اتخاذ کرده است (مخالفت با توسعه ار جانب این نیروها اساسا خصلت قومی و یا مذهی دارد؛ حفظ خلوص قومی و یا مذهبی و یا هردو) . اما در همان حال شواهد نشان می دهند که اخیرا (شاید بخاطر بی اعتمادی نسبت به سیاست نیروهای امنیتی پاکستان) نیروهای جهادی بلوچ با گروههای تحریک طالبان پاکستان نزدیکتر شده اند. در آنصورت با توجه به برنامه های اخیر طالبان برای استفاده چابهار این حرکت را چگونه میـتوان توضیح داد؟
۱۰-علیرغم بعضی تعابیر رایج علاقه به چابهار و کلا سواحل مکران از جانب کشور هایی همچون هند و چین و افغانستان بمعنی علاقه ویژه به بلوچستان بمثابه یک واحد قومی/ ملی سیاسی نیست بلکه بمثابه تقویت روابط اشان با ایران بمثابه یک بازار بزرگ و دارای پتانسیل بالای سرمایه گذاری و ارتباطی است. کشورهای غربی و آمریکا هم با وجود روابط نا مساعدی که با ایران دارند عملا علاقه ای به این منطقه یا ندارند و یا امیدوارند یک ایران قدرتمند و بزرگ در آینده منافع آنها را بهتر تامین کند بدون آنکه به ادعای آنها در رهبری جهانی لطمه بزند. بنظرم اغلب غربی ها معتقدند منطقه بلوچستان با توجه به وسعت منطقه و نیرومندی روابط و فرهنگ عشیره ای و جمعیت محدودمنطقه بسیار مساعدی برای ناامنی است وکنترل نا آرامی در آن بسیار هزینه آفرین است و کنترل آن را بمثابه موضوع داخلی قدرت های منطقه ای(ایران و پاکستان) می بینند. از این زاویه بنظر نمی رسد هیچ قدرتی خواهان وجود خلاء قدرت دولتی در این منئطقه باشد. تصور غالب این است که وجود خلاء قدرت آن منطقه را بسرعت بسوی یک جهنم سومالیائی میـبرد که مهمترین مراکز نفتی و تجاری خلیج را دچار اختلال می کند. و واقعیت این است که هیچ قدرتی به این نیروهای جنگجوی مسلح درگیر، اسلامی و ناسیونالیست سکولار، اعتماد ندارد و حتی نها را ترووریست قلمداد می کنند. تنها هند در این مورد نسبت به ناسیونالیست های بلوچ در پاکستان بمثابه نیروی نیابتی خود در درگیری ها با پاکستان نگاه می کند تا با سیاست های مشابه پاکستان در رابطه با کشمیر مقابله کند . می دانیم که چین در گوادر و استخراج معادن در شمال غرب بلوچستان پاکستان بسیار فعال است و آمریکا در شمال غرب بلوچستان پایگاه دارد و اوضاع این منطقه را آز آنجا رصد می کند .می بینیم که چین و آمریکا و اروپا و هند و روسیه همه بنحوی مطابق با این توافقات نا نوشته عمل می کنند. هند بر علیه پاکستان به نیروهای مسلح بلوچ کمک می کند ولی سرمایه گذاری در چابهار را در توافق با ایران مهم می داند.
۱۱-قدرت بسیج گروههای جهادی بلوچ (دقت کنیم که بلوچ برای گروههای جهادی یک برچسب صرفا قومی است تا یک هویت سیاسی ناسیونالیستی و ملی) را نمی توان به روابط قبیله ای و طایفه مرتبط کرد چون الیت رهبری از قشرهای طبقه متوسط فقرای شهری و یا روسائی را رهبری می کنند. در خاورمیانه گروههای جهادی شعارهای سنتی چپ و ناسیونالیست های عرب را از آنها ربوده و با ایدئولوی اسلامی بهم آورده اند. این ویژگیها راه آنها را برای گسترش نفوذشان هموار می کند ولی آنها بهیچوجه داری برنامه و استراتژی اقتصادی روشن و درک و احترامی به دموکراسی و حقوق بشر ندارند. بهم ریختن شرایط اقتصادی و اجتماعی در اثر سیاست های نیولیبرالی قشر های فرودست را در کشورهای ضعیف بسوی آنها می راند. تاکید بر حقیقت مطلق و یا همان تحجر ایدئولوژيکی برای قشرهای فرودست و در مانده، در شرایط نا امن و سرگردانی در اقیانوس گزینش های گوناگون ذهنی و شکست آلترناتیوهای سنتی، بصورت پناهگاهی ایده آل، امن و بسیار جذاب ظاهر شده است.
۱۲- با توجه به بالا گرفتن منازعات بین ایران و اسرائیل- چه منازعات موجود به یک جنگ تمام عیار بین دو کشور بینجامد که احتمال آن زیاد نیست و چه با ابعاد گسترده تری به درگیریهای نیابتی محدود بماند- به میزان تشنجات در بلوچستان بشدت دامن خواهد زد. – در شرایط تعمیق بحران امکان شکاف های منطقه ای در خود استان هم که سیاست های امنیتی رژیم هم به آن دامن زده است زیاد است. و احتمال تعمیق شکاف های بیشتر و خونینی بین فرق مذهبی سنی در استان هم شدت خواهد یافت. نیروهای ترقیخواه پراکنده و از چهات سیاسی و مدنی سازمان نیافته اند واحتمالا مانند اکثریت مردم بشدت آسیب ببینند. راه اساسی سازمانیابی و همکاری نزدیک با همه نیروهای مترقی کشور ـ و منجمله جنبش های زنان و سازمان های باتجربه و مترقی کرد– است.
ایوب حسین بر ( هوشنگ نورائی) ۱۴ آپریل ۲۰۲۴