درگذشت سردار و ناسیونالیست بلوچ: خیربخش مری
نواب خیزبخش مری رئیس قبیله مری از شاخه گزنی بود. او بعد از مرگ عمویش دوداخان که بخاطر کم سنی خیربخش برای مدتی سردار قبیله بود، وارث مقام پدر، مهر الله خان و صاحب عنوان نواب که انگلیسیان به سرداران و حکام تابع خود در شبه قاره هند اعطا می کردند، شد. معمولا این عنوان از پدر به فرزند جانشین او می رسد ولی دیگر فرزندان پسرش نوابزاده خطاب می شوند.
آنچه خیربخش مری را از بسیاری نوابها و سرداران بلوچستان متمایز می کرد در این بود که او رئیس بزرگترین قبیله بلوچ بود که خود را بعنوان یک مبارز ناسیونالیست بحساب می آورد. او موقعیتش را بطور عمده مدیون این بود که نواب و رئیس قبیله اش بود و رقبایش را هم با ابزارهای قبیله ای گوشمالی می داد. در عین حال که او علاقه خاصی به جنگاندن خروس داشت خود را بعنوان یک نواب سرخ و ا یک مارکسیست لنینیست می دانست . در منطقه مری در گوشه ای در شمال شرق بلوچستان، مانند بسیاری از مناطق قبیله نشین دیگر، تنهایک قانون وجود داشت و آنهم قانون قبیله ای بود و البته نه بدون درد سر از جانب قبایل دیگر و حتی شاخه مهم دیگر مری یعنی شاخه بجارانی که گاه بتوطئه و خونریزی و تصفیه حسابهای خونین همراه بود. سنت های قبیله ای هرگز ایستا نبوده است ولی ترقی خواهی وعدالت در چارجوب این سنت های با معیارهای شهروندی امروزین بی معنا بوده است برای مثال، بنا به تحقیق معتبر رابرت پرسن، در سالهای 1954-1955در قانون سنتی قبیله مری خون بهای نواب و اعضای تیره حاکم بهاولانزئی 8 برابر کسی بود (8000 و 1000 روپیه) که کم ذات و یا برده و یا زن معمولی بشمار میرفت. بنظر نمی رسد اساس این قوانین سنتی قبیله ای حالا هم منقرض شده باشد.
خیر بخش مری در اوایل سالهای ۱۹۷۰ میلادی رئیس حزب عوامی ملی در بلوچستان بود و برای مدت کوتاهی این حزب حکومت ایالتی بلوچستان را که یکی از ایالات چهار گانه در سیستم فدرال پاکستان بود بین آپریل 1972 تا فوریه 1973 بعهده گرفت. این حکومت تحت فشار شاه ایران که از وجود یک دولت خود مختار و ناسیونالیست بلوچ در همسایگی ایران بشدت نگران بود بوسیله ذولفقار علی بوتو منحل شد. این وضعیت بسرعت بخشی از بلوچ ها بویژه مری ها را که درآنها خیربخش مری نقش مهمی داشت بسوی جنگ مسلحانه با حکومت پاکستان برد. هرچند خیربخش مری با دو عضو دیگر اتحاد مثلثی که شامل غوث بخش بیزنجو که فرماندار کل ایالتی و عطاء الله مینگل که سر وزیر ایالتی بود زندان شد ولی جنگ چریکی که عمدتا از نیروهای قبایل مری و مینگل تشکیل می شد برای مدت ۴ سال ادامه یافت.
سر انجام خیر بخش و دیگران بوسیله ژنرال ضیاء الحق که بقدرت رسیده بود آزاد شد. او بعد از آزاد شدن ابتد به لندن و سپس به افغانستان رفت و با بسیاری از بلوچهای مری که به افغانستان در کمپ های خاصی تحت رهبری هزار خان رمکانی و شیرمحمد مری که ار تیره بجارانی ولی از عمده ترین فرماندهان جنگ چریکی بر علیه پاکستان بودند رابطه بر قرار کرد. آنها از حمایت دولت افغانستان و به احتمال زیاد مقامات روسی برخوردار بودند. احتمالا از همین جهت آنها بمنظور تربیت کادر چندصد دانشجوی بلوچ و براهوئی را که عمدتا از پاکستان ولی عده ای از آنها هم از بلوچ های ایران بودند به اتحاد جماهیر شوری گسیل کردند.
با کشته شرن ضیاء الحق در سال 1988 و اندکی بعد فروپاشی شوری و نیز بر روی کار آمدن مجاهدین در افغانستان، خیربخش مری و اغلب مری ها به بلوچستان بر گشتند . تا اوایل سالهای ۲۰۰۰ میلادی مری ها فعالیت جداگانه وآشکار ضد پاکستان نداشتند و چند تن از فرزندان خیربخش هم به مقام وزارت ایالتی رسیده بودند منجمله خیربیار مری. در این دوران کشمکش بین شاخه بجارانی و گزنی حاد شده بود. درگیریها وقتی به اوج خود رسید که سران شاخه بجارانی اعلام کردند که دیگر از خیر بخش اطاعت نمی کنند و از دولت پاکستان خواستند که در منطقه دست به اکتشاف و استخراج مواد معدنی بزند. در طی این کشمکشهای گاه خونین بود که قاضی محمد نواز مری که رئیس دادگاه ایالتی بلوچستان شده بود در ژانویه 2000به قتل رسید.
بجارانی ها قتل او را زیر سر خیربخش مری و پسرانش دانستند و بهمین دلیل بمدت کوتاهی خیربخش مری و چند تن از پسرانش بجرم قتل دستگیر و زندانی شدند ولی حزب مردم پاکستان طی معاملاتی آنها را از زندان آزاد کرد. با زندانی شدن خیربخش بود که فعالیت های مسلحانه ارتش آزادیبخش بلوچستان (ب ال ا) تحت رهبری نوابزاده بالاچ مری شروع شد. بالاچ مری که در شوروی تحصیل کرده بود بعدا بطور مرموزی در سال 2006 در افغانستان کشته شد. به اعتقاد ببسیاریی کشتن او از جانب نیروهای امنیتی پاکستان انجام شده بود و بعضی هم معتقدند نیروهای ائتلاف با گمراهی از جانب نیروهای امنیتی پاکستان او و همراهانشان را بمباران کرده بودند. عده ای هم که معتقدند اطلاعشان موثق است می گویند او در اثر سکته قلبی مرده بود. گفته می شود در حالیکه خیربخش مری در کراچی بسر می برد و عمدتا ساکت بود نقش مهمی در هدایت بی ال ا که بعد ازبالاچ بوسیله نوابزاده حیربیار مری و همکاری برادرش مهران مری رهبری می شود داشت. حیربیار و مهران هر دو در لندن اند. سیاست های بی ال ا که جنبه خالص گرایانه قومی دارد نه تنها نسبت به دیگر ناسیونالیست های بلوچی که میانه روتر بشمار رفته و منتقد سیاست های ب ال ا هستند سختگیر است بلکه اقوام و کار کنان دولتی و معلمانی را که از نظر آنها بومی بحساب نمی روند مورد تهدید قرار داده و و حتی در مواردی به قتل رسانده اند.
اما خیر بخش چه میراثی بجا گذاشته است؟ مسلما او کمتر از همه رقبای سردار و نوابش به دیالوگ و یافتن راه حل مسالمت آمیز اعتقاد داشت و با وجود شیوه بیرحمانه ای که برای حفظ موقعیتش بمثابه نواب قبیله داشت خود را طرفدار ایجاد بلوچستان بزرگ و مستقل می دانست. بی اعتقادی اش به اقدامات دولتی و نفوذ برو کراسی پاکستان بحدی بود که او بشدت سعی می کرد قبیله مری و بویژه گزنی را از تاثیرات بیرونی حفظ کند. از همین جهت این اعتقاد وجود دارد که او برای حفظ روابط قبیله ای و تحکیم موقعیت خویش در مقام نواب مردمش را در بیشترین انزوای ممکن قرار داده بود و به مانعی اساسی برای دست یابی به آموزش و دسترسی به امکاناتی بود که آنها را بسوی تضعیف روابط قبیله ای می برد. البته چنین قضاوتی تنها وقی اعتبار بیشتری پیدا می کند که نقش و نوع سلطه پاکستان را که، بنحوی حتی غلیظ تر از جای دیگر، نوعی حکومت غیر مستقیم در این منطقه بود در نظر بگیریم. از این جهت است که می گویند که گزنی های حتی در مقایسه دیگر قبایل و حتی هم قبیله ای های بجارانی خود بمراتب بیشتر از بیسوادی وامکانات اولیه محروم مانده اند.
برای ناسیونالیستهای تند رو که روابط قبیله ای و سرداری را در حیطه مری صرفا یک تبلیغات ناشایست و توطئه ای از جانب نیروهای پاکستان بشمار می آورند، خیر بخش مری یک قهرمان ومنبع الهام است. اما برای سرداران وناسیونالیست های ملایمتر که به ابزاهای چانه زنی و قانونی بیشتر تمایل دارند خیربخش منبع مشکلات و کار شکنی بود. اما برای بجارانی ها که با او درگیر انتقام جوئی بودند خیر بخش یک مجرم بیرحم بود.آنها هم که که از درون سیستم حکومتی و امنیتی پاکستان نسبت به او قضاوت می کننداو را تنها یک سردار خود خواه ، خائن و ضد پاکستان به حساب می آورند. اما از جهت منتقدان خارج از این دایره شاید او را بتوان یکی از نمایندگان متنفذ روابط دو رگه ای از سرداری و ناسیونالیسم بحساب آورد. این روابط در شکل رادیکال ولی در محتوا شدیدا محافظه کار بود.سردار خیربخش ممکن است از این جهت هم مورد انتقاد قرار بگیرد که استزاتژی او عملا هرگز به یک اتحاد قابل قبول منجر نشد . علیرم داشتن هوادارانی تندرو در میان دانشجویان، نفوذ توده ای او چندان از مرز قبیله ای اش و حتی گزنی ها فراتر نرفت. او مایل نبود خشونتی را که از جانب پیروانش به نقض حقوق انسانی و تفاهم مردم در بلوچستان ضربه میزد را مردود بداند.
اما بعد از مرگ پدر که نقشی اساسی در ایجاد نوعی روابط متعادل بین پسران خود ایجاد کرده بود احتمالا در گیری هائی که از قبل بین نوابزادهای مری وجود داشت شدت خواهد یافت. جنگ برای پاگواجهی ( عمامه داری/تاجداری) که اکنون جنگیز پسر بزرگتر در اختیار خود گرفته است احتمالا شدت خواهد گرفت . او که عضو حزب مسلم لیگ نواز شریف و حامی دولت پاکستان و عضو کابینه حکومت ایالتی بلوچستان است در موقعیت محکمتری قرار می گیرد تا احیانا همراه با گزن برادر دیگرش، حیربیار و مهران را به چالش بکشد. پاگواجهی، هر چند بطور سنتی به پسر بزرگتر می رسد، بوسیله پسران دیگر که مورد توجه پدر بوده و یا ادعای شایستگی می کنند، نمی تواند بسادگی نادیده گرفته شود از انجهت که از امتیازا ت سنتی وسیعی هم چون حق تصاحب املاک و دارائی های وسیع و مالیات های مخصوص به پاگ برخودار است. رابطه بین حیربیار و مهران هم بنظر نمی رسد آنقدر حسنه باشد که برای مدتی طولانی دوامی صلح آمیز داشته باشد. حالا سوال این است که آیا مرگ نواب خیربخش مری بمعنای تجزیه و یا انحلال بی ال ا و یا فراتر از آن احتضار حکمرانی سلسله بهاولانزهی گزنی است؟
ایوب حسین بر (هوشنگ نورائی) – لندن