ایوب حسین بر- لندن
جدال بین جیش عدل و جیش النصر: جهاد برای خدا ، جهاد برای ملت، جهاد برای قدرت؟
جند الله خود را بطور رسمی منحل نکرد و حتی در یک مورد در اوگوست 2012 در بیانیه ای بنام جندالله نسبت دو گروه بنام های جیش الحسین[1] و حرکت انصار ایران[2] را بخود مردود دانسته و از آنها خواسته بود از “تصاویر ونام رهبری” جند الله استفاده نکنند[3]. این بیانیه حتی بنحوی وجود بعضی از این گروهها را مشکوک خوانده بود. روشن نیست که آیا این نوعی تاکتیک از جانب کادرهای اصلی جند الله بود که در پروسه بازسازی خود بنام جیش عدل بود ند و یا اینکه این افراد تنها بخشی از جند الله بودند که حداقل برای مدتی با همان نام کار می کردند. بتدریج روشن شد که جیش عدل نسبتا براحتی به سازماندهی نیروهای عمده جند الله پرداخته بود ولی مهمترین استراتژی عملیاتی جند الله را که دست زدن به عملیات انتحاری بود به کنار نهاده و یا نسبت به آن سکوت کرده بود. بعد از دو سال فعالت ، بنظر ی رسد که هم اکنون جیش عدل ه با بحران گسترده تری روبرو است.شکاف ها ی باز شده و تاکیدات مکرر روی نیاز به وحدت از یکسو، و اعلام تمایل بیشتر به مذاکره و مصالحه ونیز تاکید بیشتر روی احترام به مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جمعه اهل تسنن زاهدان، بیانگر نوعی بحران است. تاثیر این نوع اظهارات و تمایلات بر روند بعدی حرکت جیش النصر و جیش عدل چه خواهد بود هنوز روشن نیست.
جیش النصر ایران تشکلی است که اخیرا برهبری مولوی عبدالرئوف ریگی جدائی خود را از جیش عدل اعلام کرد. مولوی عبدالرئوف ریگی قبلا از اعضای مرکزی و یکی از ایدئولوگهای جند الله بود. او برادر بزرگتر عبدالمالک ریگی، رهبر جند الله که در تاریخ 20 ژوئن 2010 بوسیله دولت جمهوری اسلامی ایران اعدام شد نیز هست. او دلایل جدا شدن خود از جیش عدل، برهبری فردی تحت عنوان صلاح الدین فاروقی، را در بعضی اختلافات تشکیلاتی و عدام توافق او بر سر اعدام جمشید دانائی فر یکی از مرزبانان گروگان گرفته ایرانی می داند. اما شواهد نشان می دهد که اختلافات آنها از این هم فراتر می رود وشامل استراتژی جهاد و گرایشات ایدئولوژیکی متفاوت می شود.
عبدالرئوف ریگی از خود بعنوان یک شخصیت ویژه یاد می کند. او خود را بعنوان یک عنصر کلیدی جیش العدل، قبل از انشعاب، می بیند، که از “محبوب” ترین خانواده در بلوچستان بپا خاسته. ستایش و تمجید از او، که با تشریفات خاص از واحد ها ی تشکیلاتی بازرسی می کند، بطور گسترده ای در سایت های وابسته به جیش النصر به چشم می خورد. بر این اساس می توان گفت که او احتمالا بر سر موقعیت فردی اش در سلسله مراتب سازمانی هم با کادر رهبری جیش عدل اختلاف داشته است. مشابه با وضعیتی که جندالله داشت، جیش عدل برهبری فاروقی هم احتمالا بسیار نا همگون بوده و هنوز هست. در درون آن ناسیونالیست های مذهبی و نیز گروههای متمایل به سلفییسم و نیز دئوبندی وجود داشته اند.
مولابخش درخشان که موسس و رهبر لشکر/ سپاه رسول الله بود هم از مکران بود. واحدبخش برادر مولابخش بعدا به جند الله پیوست. می دانیم که عبدالمالک هم بخاطر اختلافاتش با مولابخش درخشان از لشکر رسول الله جدا شده بود. بنظر می رسد در آنزمان در درخشان رکه هائ از سلفیسم رو برشد بود در حالیکه عبدالمالک ستایشگر دئوبندیها بود. عبدالمالک هم چون طالبان بدنبال یک استراتژی محلی بود که از طریق نفوذ در مدارس مذهبی و ساماندهی طلاب عملی شود. ممکن است هنوز هم بخشی از همان اختلافات بار دیگر بین آنهائی که خود را وارثان مکرانی و یا لشکر رسول الله می بینند و آنها که بنام سرحدی و یا وارثان اصلی جند الله شناخته می شوند بروز کرده باشد ولی نه ضرورتا در زمینه اختلافات ایدئولوژیکی گذشته.
در گذشته اختلافات ایدئولوژیکی میان گروههای فعال جهاد گرا در بلوچستان عمیق نبوده و اغلب گروهها ، منجمله جندالله، دارای دیگاههای التقاطی و مخلوطی از دئوبندی، سلفی و و هابی و حتی ناسیونالیست های مذهبی-قومی بوده اند. همین التقاط در جیش عدل بعنوان وارث اصلی جندالله همچان ادامه یافت. اما بنظر می رسد تقسیم بندی های ایدئولوژیکی در حال رشد است و ممکن است بسوی خالص گرائی بیشتر پیش برود. در شکاف اخیر دو نگرش متمایل به ناسیونالیست های مذهبی –قومی که کماکان تحت عنوان جیش عدل فعالیت می کنند و جهادگران دارای گرایش رادیکال تر مذهبی که احتمالا هنوز دئوبندی ها بر آنها مسلط اند و تحت نام جیش نصر فعالیت می کنند بوضوح قابل تشخیص است. ولی این روشن نیست که سلفی –وهابیها که بنظر می رسید تنها بخشی از آنها در حرکت انصار جمع شده بودند، در جیش عدالت چه موقعیتی داشته وچگونه سمت گیری کرده اند، هر چند نزدیکترین متحدان سلفی ها و هابیها، دئوبندی های رادیکالند تا ناسیونالیست ها مذهبی –قومی .
آیا این گام اول در جهت خالص گرائی ایدئولوژیکی وسیع تری است؟ هنوز روشن نیست ولی اگر چنن باشد این اختلافات ممکن است به سوی تکفیر و ستیز هم برود. رویکرد تکفیر بویژه در میان سلفیان و هم دئوبندی های رادیکال ، حتی نسبت به هم رزمان سابق اشان، سابقه دارد. سلفیان و دئوبندیان جهادی ممکن است برای یک دوره بر علیه آنچه رویکرد قومی- ناسونالیستی که آنرا “جاهلی” می دانند وحدت نظر داشته باشند ولی تمایل شدید به فرقه گرائی و بدبینی به گرایشات دیگر در آنها قوی است. هر چند دئوبندیان جهادی بسیاری از نقطه نظرات رادیکال سلفیان و وهایبان را جذب کرده اند ولی از سلفیان جهادی که دانش مذهبی و شیوه های عبادت اهل تقلید بویژه سنیان حنفی-دئوبندی را سطحی وآلوده به گرایشات صوفیانه و حتی شرک آمیز می دانند فاصله می گیرند.
سلفیان هم مانند دیگر تعابیر مذهبی بسیار متنوعند و در طیف وسیعی که از سنتی های غیر سیاسی شروع شده و به جهادگران سیاسی ختم می شود، جمع شده اند. منابع ایدئولوژیکی سلفیان رادیکال اعمدتا ریشه در کشور های عربی دارد[4]، در حالیکه دئوبندیان اساسا به شبه قاره هند بویژه پاکستان نظر دارند. برای سلفیان جهادگرا گروههای نزدیک به القاعده مانند جبهه النصرت، جماعت انصار الاسلام، داعش (و همین طور الشباب، بوکو حرام در آفریکا ) منبع الهام اند ولی برای دئوبندیان رادیکال عمدتا گرو ههائی مانند سپاه صحابه و لشکر جنگوئی و یا طالبان در پاکستان و افغا نستان. اما گرایشات مذهبی-قومی ، دارای چارجوب منسجم تئوری مذهبی برای توجیه مشروعیت خود نیستند. هر چند آنها تلاش می کنند تنها موقعیت خود و نه دیدگاههای خود را، با مراجعه به شرایط سازمانهایی مانند حماس و یا جهت گیری ضد شیعی گروه های وابسته به اخوان المسلمین سوریه مقایسه کنند.
عمدتا از همین جهت گروههای مسلح موجود سنی در بلوچستان استراتژی های متفاوتی برای جهاد خود دنبال می کنند. استراتژی دئوبندیها و همین طور گرایشات قومی- مذهبی، عمدتا محلی گرا ست در حالی که استرتژی سلفیان احتمالا بین المللی و ماورای مرزی است. هر چند اغلب آنها با توجه به شرایط زمانی و مکانی ممکن است استراتژی خود را تغییر بدهند و یا ترکیبی از آنها را به کار بگیرند.
اخیرا در سایت فیسبوک جیش النصر ایران آمده است که کسانی که بعنوان مرتدان [5] محلی و نزدیک ارزیابی می شوند، باید بمثابه دشمنان اصلی در اولویت قرار بگیرند. البته این مقاله در سایت جماعت انصار الاسلام که در کردستان عراق فعال است و آشکارا از القاعده و داعش حمایت می کند نیز آمده است.از نظر جماعت انصار رهبران تشکل ها و حکومت های سکولار هم مرتدند. چنین موضعی االبته با نگرش دئوبندیان جهادی، از قبیل سپاه صحابه، لشکر جنگوئی و طالبان بویژه در رابطه با شیعیان هم نزدیکی دارد و منعکس کننده اهمیت استراتژی محلی و تمایلات شدید آنها به تصفیه سازی فرقه ای و تلاش برای تغییر و یا حمله به رژیم های سکولار است.
البته چندان روشن نیست که برای جیش النصرایران، مرتدین نزدیک که گفته می شود در هر حال کشته می شوند چه مفهومی دارد و شامل چه کسانی می شود؟ اگر منظور این است که از نظر آنها همه شیعان و رژیم ایران مرتد اند برای گروههایی سنی رادیکال در بلوچستان این حرف تازه ای نیست. اگر منظور از مرتد شیعیان و یا تنها شیعیان نیستند، در آنصورت شامل چه کسانی می شوند؟آیا شامل مذهبی-قومی های ناسیونالیست جیش عدل هم می شود؟ آیا شامل سکولارها در میان خانواده های سنیان ایران و منجمله بلوچ های سنی می شود؟
بر اساس چنین نگرشی جنگ خونین فرقه ای بخش اساسی و مقدم جهاد است. تقریبا همه گروههای سنی رادیکال در بلوچستان شدیدا ضد شیعه اند واین بوضوح در سیاست های جندالله و بعدا حرکت انصار که در مساجد و حسنیه های شیعیان بمب گاری کرده و یا دست به عمل انتخاری می زدند، دیده می شد. مجمع علمای جنبش جندالله که احتمالا بوسیله مولوی عبدالرئوف ریگی رهبری می شد، طی مقالاتی تلاش کرده بود به اصطلاح ثابت کند که شیعیان کافرند و از این جهت جهاد بر علیه آنها که سر زمین “اسلامی” را اشغال کرده اند واجب است[6]. از این رو او بین جهاد جندالله در ایران با مبارزه فلسطینیان بر علیه اسرائیل شباهت قائل بود.
در سنت دئوبندی منابع اصلی مخالف شیعه و یا کافر دانستن آنها به نوشته ها و فتواهای شاه عبدالعزیز دهلوی، مولانا رشید احمد لودهیانی و مولانا محمد منظور نعمانی و عدهای دیگر اشاره می کنند. سلفی ها از نوشته و اشارات کسانی همچون تقی الدین ابن تیمیه (1263-1328)، محمد ابن عبد الوهاب (1703- 1792) از عالمان حنبلی، و اخبرا از علمای سلفی همچون محب الدین الخاطب، محمد سرور زین العابدین و ابو محمد ا لمقدسی، ایدئولوگ سلفی جهادی فلسطیی-اردنی، اشاره می کنند. حتی در میان اخوان المسلمین سوری پس از آن که خمینی نپذیرفته بود با آنها بر علیه حکومت علوی اسد نزدیک شود گرایش ضد شیعی رشد کرد و سعید حوا ایدئولوگ اخوان المسلمین سوریه کتابچه با نفوذی تحت عنوان ” خمینی، انحراف در دکترین، انحراف در سیاست” به تحریر در آورد.
این نوشته های ضد شیعی و تعبیر رادیکال و سیاسی المقدسی از الولائه و البرائه (وفاداری به خدا و برائت از کفار/مشرکین) [7]مبانی ایدئولوژیکی ابو مصعب زرقاوی (1966-2006) رهبر جهادی القاعده را در عراق تشکیل می داد زرقاوی موسس سازمان “جماعت التوحید و الجهاد” بود که بعدا به “القاعدت الجهاد فی بلاد الرافدین” تغییر نام یافته بود . عملیات جندالله و حرکت انصار شباهت زیادی به استراتژی زرقاوی داشت. زرقاوی که مقابله با آمریکائیان را دشوار دیده بود تصمیم گرفته بود بطور عمدی شیعیان را تحریک کند که وارد یک جنگ داخلی خونین بشوند .او این کار را برا ی بقا و ادامه فعالیت اقاعده در عراق ضروری می دانست.
سیاست بسیار خشن زرقاوی که آغاز گر جنگ تمام عیار و خونین بر علیه شیعیان بود حتی مورد انتقاد ایمان الظواهری قرار گرفته بود.[8] ولی الظواهری با چنین استراتژی بخاطر ترس از انتقام ایران نسبت به اعضای القاعده که در ایران تحت نظر و یا زندانی بودند و نیز از ان جهت که این کار هدف اصلی جهاد را که آمریکا بود منحرف می کرد، موافق نبود. نگرش و بخش هائی از تشکیلات زرقاوی را اکنون دولت اسلامی (داعش) برهبری ابوبکر البغدادی که خود را خلیفه مسلمین می نامد نمایندگی می کند. طرد داعش از القاعده و درگیری های خونین بین جهه انصره که شاخه القاعده است و داعش در سوریه تنها بیانگر خوصیات سکتاریستی ان جریانات است.
بر خلاف گروههای جهادگرای سلفی که ذکر شد، جیش عدل چه قبل از این شکاف و چه بعد از آن در مورد تعریف هویت و استراتژی اش سر در گم بوده است. این ناروشنی بیش از هر چیزی بیان ترکیب داخلی این تشکیلات بوده است. مثلا گرایشاتی بوده که خواهان داشتن استراتژی بین المللی فعالتری بوده اند مثلا به مبارزات جهادگران سوریه و حتی حالا داعش در عراق اهمیت ویژه ای قائل بوده اند.از همین جهت آنها مسئله در خواست آزادی زنان مرتبط با جهادگران سوری در مقابل آزادی مرزبانان ایرانی را مطرح کردند. و اخیرا هم انعکاس اخبار مربوط به داعش بصورت نسبتا مثبتی، تحت عنوان انقلاب مردمی عراق، شاید بنحوی در تایید چنین استراتژیی باشد. البته در مورد سوریه هم هر گز روشن نبود که مقصد آنها از آزادی زنان سوریائی کدام گروهها مد نظر بودند و یا اینکه خودشان در مورد ماهیت داعش و استراتژی آن چه فکر می کنند . سر درگمی از اینجا بیشتر می شود که قبلا در مواردی جیش عدل حتی نسبت به سازمان مجاهدین خلق ایران و همین طور زلزله زدگان آذربایجانی همدردی نشان داده بود.
اما جیش عدل اخیرا؛ بعد از جدا شدن جیش النصر, گرایشات ناسیونالیستی روشنتری نیز از خود نشان داده است و لی روشن نیست که آیا این یک گرایش مسلط است و یا بیان اختلافات دیگری است که در جیش عدال وجود دارد. در بیانیه اخیر بر سر بحث روی تقسیم بندی احتمالی استان سیستان و بلوچستان جیش عدل نو شته است :
گرچه بحث ما بیشتر در بعد مذهبی و حقوق مذهبی بوده است و کمتر به بحث ملی گرایی پرداخته ایم این بدین معنا نیست که ملیت را رد و تنها ملت را بر مذهبی بودن تقسیم می کنیم و فقط خواهان حقوق مذهبی هستیم .
ما با بحث قومی مخالفیم اما نه در کلیت بلکه در جزئیات و رفتارها و سنن ناشایست و جاهلیت گونه و قومیت را به هیچ عنوان رد نمی کنیم.و یکی از خواسته های به حق ما واگذاری اداره امور بلوچستان به مردم بلوچ بوده است .ما خواهان ان بوده ایم که بلوچستان بصورت فدرال اداره شود و حاکمیت و اداره امور به خود مردم واگذار شود تا در این میان دین، فرهنگ ، هویت و سرزمین ما حفظ شود.پس ما به هیچ عنوان از حقوق ملی ملت خویش غافل نبوده و نیستیم و هرگز ملیت را رد نمی کنیم .زیرا این ملیت و قومیت شناسه ای خداوندی و در راستای شناخت ملیت ها می باشد. دین اسلام بحث ملیت را رد نمی کند زیرا ملیت عنصر افریده شده خداوند می باشد و در هیچ برهه ای از تاریخ اسلام قومیت و ملیت زیر سوال نرفته است[9].
این خط استدلال تقریبا بطور کامل براغلب خواست های ناسیونالیستی منطبق است و تاکنون با این روشنی در میان گروههای رادیکال مذهبی بلوچستان کمتر دیده شده است. چنین دیگاههائی قبلا ازجانب مولوی عبدالرئوف ، زمانی که جندالله هنوز فعال بود، رد شده بود و استفاده از چنین اصلاحاتی فقط در حد برچسب بود. دفاع از سیستم فدرالیسم در مقابل امارت سازی خلافتی هم بیان چنین دیدی است. آیا این یک موضع اتفاقی از جانب گرایش خاصی در جیش عدل است و یا یک چرخش اساسی در استراتژی ویا ایدئولوژی سیاسی و یا هردوآنها ست؟
لحن و تاکید های مکرر بعضی از مطالب سایت عدالت نیوز، که احتمالا مورد قبول جیش عدل است، برای وحدت بین گرایشات مذهبی و قومی حکایت از نوعی تشنج بین مذهبیان و ناسیونالیست های قومی دارد. جیش عدل هم در مورد جدا شدن مولوی عبدائوف ریگی و تشکیل جیش النصر هم توضیحات روشنی نداده است. اکنون تصویری که جیش عدل از خود ارائه می کند هم نوعی ترکیب دو رگه است که هم قومی- ناسیونالیستی است و هم مذهبی -سنی. مثلا در بیانه ای آمده است:
… لازم است بدور از تعصب و بدور از برخورد با یکدیگر دست در دست هم دهیم جهت نجات سرزمینمان زیرا نجات سرزمین مساوی است با نجات دین و وهویت و فرهنگ بلوچ و بلوچستان کسانی که بر طبل دشمنی با مذهب می زنند از ملی گراها سخت هوشیار باشند که براساس پذیرش واقعیت ها باید مبارزه کرد و مذهبیون هم هم چنین بلوچستان ما یک بلوچستان مذهبی تمام عیار و یک بلوچستان ملی گرای تمام عیار است. قلوب تمام فرزندان دیندار بلوچستان با خون عقیدتی مذهبی و ملی می تپد.و این بدین معناست که دین گرایی و ملی گرایی دو عنصر جدایی ناپذیر هستند.
بنابراین افرادی که تک روی را در پیش گرفته و موقعیت و فضای موجود را در نظر نمی گیرنند بدانند که راه به جایی نمی برند چرا که شرایطی که مردم ما در آن قرار دارند باید مدنظر گرفته شود.و در یک مبارزه شرط پیروزی بر تفاهم و اتحاد است.[10]
چنانچه این هم بیان اختلاف داخلی دیگری در درون جیش عدل باشد نه تنها خشم مذهبی های رادیکال – دئوبندی و سلفی را که برایشان ناسیونالیسم چیزی جز جاهلیت نیست، بدنبال خواهد آورد بلکه در درون خود مذهبی- قومی های جیش عدالت تشنجاتی در مورد ماهیت قدرت سیاسی ایجاد خواهد کرد. از نظر تاریخی هم می دانیم که در عرصه جهانی بعضی از سکولار های قاطعی بودند که بدون ترس از نتایج مذهب از آن استفاده ابزاری کردند مانند محمد علی جناح در پاکستان و هرتصل در اسرائیل. مذ هبیان سکولاری هم بودند که در مقاطعی به سلطه کامل یک حکومتی دینی تن دادند مانند مهندس مهدی بازرگان و اسلامیست هائی بودند که بسوی سکولاریزم رفتند مثل احمد شاه مسعود و برهان الدین ربانی و یارانشان. البته در تاریخ معاصر هم مذهبیان ناسیونالیست هستند مانند اخوان المسلمین حماس، و همین طور جهاد که بدنبال دولتی کاملا اسلامی اند. ابته جهادگران خشنی هم بودند، مانند جماعت اسلامیه در مصر، که با نگرشی رویزنیستی به مبارزه مسالمت آمیز روی آوردند.
با توجه به ان تجربیات تاریخی و تمایلات تناقض آمیز نهفته در نگرش هیبرید(دو یا جند رگه) ناسیونالیستی قومی-مذهبی ، جیش عدل اکنون با سوال های بسیار دشواری در مورد ماهیت دولت مورد نظرش روبرو خواهد شد.آیا دولت یا قدرت سیاسی باید خصلتی سکولار داشته باشد و یا دولتی باشد که مبنای تمام قوانین اش شریعت اسلامی باشد یعنی همه حقوق و آزادی های اجتماعی ، فرهنگی و فردی را نهادها و اتوریته های دینی تعیین می کنند؟ آیا مذهب باید امری خصوصی برای افراد باشد و یا امری مربوط به حوزه عمومی؟ در یک کلام آیا جدائی دین از دولت باید عملی شود یا نه؟ البته اگر مساله بر سر حزب مذهبی- قومی است ونه دولت، در آن صورت الگوها ی حزبی برای آن ها کدام است؟ اخوان المسلمن سوریه؟ حماس؟ و یا حزب عدالت وتوسعه اردوغان و یا حتی جنبش گولن در ترکیه؟ و یا گروههایی دیگر؟ از نظر سیاسی –ایدئولوژیکی نزدیک شدن به اخوان المسلمین حماس بی درد سر نخواهد بود چرا که حماس؛ علیرغم اختلافات اخیر، در مجموع روابط خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارد. جانشین کردن کلمه “شیعه” با “شیعه صفوی” هم نمی تواند مورد رضایت نیروهائی باشد که رابطه دوستانه ای با جمهوری اسلامی ایران دارند. در آن صورت تنها اخوان المسلمین سوریه می ماند که هم ضد شیعه اند و هم ضد جمهوری اسلامی ایران. ولی این کار هم داری اشکال است به این دلیل که نیروهای عمده وابسته به اخوان ا لمسلمین از نظر اصولی خود را ناسییونالیست / قوم گرا نمی دانند و هم از اینجهت که یک سنت ریشه دار اخوان المسلمینی در بلوچستان هنوز وجود نداردو دئوبندیان و سلفیان هردو نسبت به آن برخوردی خصمانه دارند.
دامن زدن به تشنجات فرقه ای و خالص سازی منطقه، چه از جهت مذهبی و چه از نظر قومی و یاهر دو، از نقط نظر این گروهها مقابله درستی بر علیه سیاست های سرکوب و تبعیض جمهوری اسلامی بشمار رفته و می رود. از این جهت تعجب آور نیست که ، با وجود آنکه گروهایی مانند جند الله، حرکت انصار و سپاه صحابه بلوچستان جیش النصرو همین طور جیش عدل بطور مکرر از مبارزه برای “آزادی” [11]و احترام به حقوق بشری سخن گفته و می گویند ریختن خون شیعیان چه بمثابه “کافر” یا “مرتد”وچه بمثابه ” اشغالگر” را جایز دانسته اند. اخیرا، بعد از انشعاب، جیش عدل هم از “زابلی ها” ، معلمان و کسبه غیر بلوچ و غیر بومی با زبانی تهدید آمیز خواسته است بلوچستان را ترک کنند.
با توجه به آنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که جدال بین النصر و جیش عدالت نه تنها تشکیلاتی بلکه بنظر می رسد سیاسی ایدئولوژیکی نیز هست . با توجه به اظهارات و تمایلات این جریانات، تحولات منطقه ای، و نیز تناقضات و یا التقاط هاتی که در نگرش این نیرو ها وجود دارد. آنها ، بویژه جیش عدل، بیش از گذشته با سوال های دشواری روبرو خواهند شد که بحران موجود بین این گروهها را می تواند حتی از این هم عمیقتر کند.
ایوب حسین بر – لندن
دکتر ایوب حسین بر(هوشنگ نورائی) در دانشگاههای واریک، لندن، لندن متروپولیتن و وست مینستر اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی سیاسی، سازمان کار و مدیریت منابع انسانی ، و متدولولوژی تدریس کرده است. در حال حاضر بمثابه یک محقق مستقل، با همکاران دانشگاهی دیگر، روی پروژه هائی در مورد اقتصاد سیاسی، بویژه پروسه جهانی شدن ، مذهب و ناسیونالیسم در خاورمیانه تحقیق می کند. نویسنده تحصیلات اولیه دانشگاهی اش را درریاضیات و سپس اقتصاد در ایران انجام داد. در زمان اقامتش دربریتانیا فوق لیسانس خود را در اقتصاد سیاسی از دانشگاه میدل سکس و دکترای خود را در جامعه شناسی سازمان و کار در دانشگاه واریک در انگلستان ادامه داد. نویسنده مقالات متعدی به فارسی و انگلیسی نگاشته است. او در اوایل سالهای 1990 میلادی مجله شوهاز را در لندن تاسیس کرد و سر دبیری آن را بعهده داشت.
[1] http://sunninews.org/FA/articles.aspx?selected_article_no=19288
[2] http://ansariran.blogspot.co.uk/ accessed 2/10/2012.
[3] http://shohada111.blogspot.co.uk/ accessed 2/10/2012.
[4] در شبه قاره هند سلفیان به اهل حدیث معروفند. در پاکستان هم دارای شبکه ای از مدارس دینی اند. لشکر طیبه یک گروه جهادی الحدیثی است ولی جهادش عمدتا متوجه مساله کشمیر و هند است. گفته می شود که رابطه تنگاتنگی با سازمان های امنیتی پاکستان دارد.
جهاد برضد مرتدین, 22 June 2014. Accessed 10/07/2014.
[6] Jondollah (2009a June 3). ‘Bayanyeh majma-e Olamay-e Jonbesh-e Jondollah dar Pasokh be Fatway-e Siasi Akhir dar Baluchistan’.http://shohada111.blogspot.co.uk/2009/06/blog-post_1895.html
بیانیه مجمع علمای جنبش جندالله در پاسخ به فتوای سیاسی اخیر در بلوچستان
Jondollah (2010 July 7). ‘Bayanyeh majma-e Olamay-e Jonbesh-e moqavemat dar Pasokh kasani ke jihad ra enkar mikonand’http://riginewsggggg.blogspot.com/2010/07/blog-post_2872.html
Accessed 16/9/2011 بیانیه مجمع علمای جنبش مقاومت در پاسخ کسانی که جهاد را انکار می کنند
[7] Wagemakers, Joas (2009). “The Transformation of a Radical Concept: al-wala’ wa-l-bara’ in the Ideology of Abu Muhammad al-Maqadisi, in Roel Meijer (ed,) Global Salafism: Islam’s New Religious Movement. London , Hurst & Company. (81-106).
[8] Steinberg, Guido (2009). “Jihadi-Salafism and the Shi’is; Remarks about the Intelectual Roots of Anti-Sh’ism”, in Roel Meijer (ed,) Global Salafism: Islam’s New Religious Movement. London , Hurst & Company. (107-125).
[9]پنجشنبه، 19 تیر ماه 1393 برابر با 10-07-2014اعلامیه سازمان جیش العدل :بلوچستان هویت ملی ملت بلوچ می باشد
http://edaalatnews.blogspot.co.uk
[10]http://edaalatnews.blogspot.co.uk/search?updated-max=2014-06-23T18:56:00%2B04:30&max-results=50&start=27&by-date=false
بلوچستان تنها قلعه موجود که رنگ و بوی مذهبی و ملی آن به مشام رژیم استعمارگرخوش نمی آید
Accessed 10/7/214.
[11]. دامنه آزادی در این چهار جوب های فکری بسیار محدود است و خصلتی فراگیر و مشخص ندارد. مثلا در مورد برابری حقوق زنان با مردان در همه عرصه های زندگی اجتماعی و سیسی، آزادی کامل بیان، احزاب سیاسی، رسانه ها، آزادی مذهب ، حقوق برابر شهروندی و غیره هیچ چیز مطرح نمی شود. سلب آزادی از دیگران همذعین اسارت است و نه آزادی و دامن زدن به نفرت و حس انتقام جوئی، نسبت بمردم از هر قوم و رنگ و جنس و مذهبی که باشند، بمعای پایان ظرفیت اخلاقی یک نیرو برای تحقق آزادی واقعی است.