چرا بقای اسد در سوریه برای حکمرانان جمهوری اسلامی این قدر اهمیت پیدا کرده است؟
یاد داشتی از ایوب حسین بر
وقتی آیت الله خمینی، در پروسه عادی سازی و تحکیم قدرت، شورای مصلحت نظام را ایجاد کرد هدف آن بود که مصالح لازم را برای بقا و تحکیم “حکومت اسلامی” ، به مثابه مقدس ترین ارزش و بالاترین هدف، با توجه به تحولات زمانی ارزیابی کند. از نظر او بقای حکومت اسلامی حتی برتر از انجام تکالیف و فرائض عبادی-همچون نماز و روزه و یا حفظ تقدس مساجد است. این بدین معناست که اسلام در نگرش جمهوری اسلامی هم به هیچ وجه یک پارامتر خالص ایدئولوژیکی و یا تئولوژیک نبوده است بلکه بطور نسبتا تنگاتنگی از مصالح سیاسی تبعیت کرده است .
در دیدگاه آیت الله خمینی دادن تقدم به قدرت سیاسی تازگی نداشت، و این شیفتگی او نسبت به قدرت دولتی در کتاب حکومت اسلامی هم به روشنی بیان شده بود. اگر قبل از انقلاب 1979 تلاش او در جهت ایجاد چنین حکومتی بود، بعد از انقلاب حفظ و بقای رژیم جمهوری اسلامی در اولویت قرار گرفت. از همین نقطه نظر تعیین دوست و دشمن و تعریف و باز تعریف توازن قوا از مصالح سیاسی حکمرانان/نظام، در شرایط زمانی خاص تبعیت می کرد. علیرغم تبلیغات وسیع و رسمی، بار اخلاقی و یا مصالح ایدئولوژیکی، نیروی مهمی در تعیین سیاست های داخلی و خارجی نبوده است . در این مورد سیاست جمهوری اسلامی نسبت به رژیم اسد در سوریه نمونه خوبی است.
بنا بگفته حجت الاسلام فلاحیان وزیر سابق اطلاعات و عضو کنونی مجلس خبرگان حمایت از اسد یک تصمیم سیاسی است و اعلام کرد که جنگ مخالفان اسد “مذهبی است، ولی موضع ما مذهبی نبود، بلکه حرف ما با آنها این بود که اگر شما بخواهید دولت سوریه را که در مقابل اسرائیل ایستاده، ساقط کنید، معلوم است که با ترکیه، انگلیس، امریکا، فرانسه و… بایستید و آنها هم که با اسرائیل بستهاند، پس شما میخواهید محوری را که در مقابل اسرائیل است، تحویل غربیها بدهید. بنابراین ما در کنار سوریه باقی میمانیم.”[1]
با آنکه رژیم دیکتاتوری ناسیونالیستی-بعثی حافظ اسد در سوریه یکی از سکولار ترین حکومتهای خاور میانه بوده است که با شدت مخالفان اسلامگرای خود را سرکوب کرده بود ولی از همان اوایل انقلاب، جمهوری اسلامی با آن بهترین رابطه را داشته است. در پروسه درگیری های خونین با مخالفان اسلامگرای اخوان المسلمین که پایه های اجتماعی شان در میان سنیان بود، حافظ اسد بیش از پیش به جامعه علوی و ارتش که وسیعا تحت کنترل افسران علوی قرار داشت وابسته شد. علویان هم با آنکه شیعه اثنی عشری نبودند و بنا بگفته فلاحیان مثل مسیحیت، معتقد به تجسّد خداوند متعال در وجود امام حسن عسکری و بعد هم محمد نُصیر (نُسیر) هستند و نماز و روزه و را هم اباحه کردهاند و بنا به فتوای خود صدوق، اینها مهدورالدم هستند و باید کشته شوندولی آنها شیعه اثنیعشری هستند[2]. موسی صدر روحانی شیعه لبنانی آنها را ،عمدتا بدلایل سیاسی، بخشی از شیعیان اثنی عشری تلقی کرده بود.
احزاب وابسته به اخوان المسلمین در کشورهای عربی با انقلاب اسلامی و رژیم جمهوری اسلامی ابراز همبستگی می کردند و موضعی ضد شیعه نداشتند. پس از انقلاب ایران اخوان المسلمین سوریه خواهان اتحاد با جمهوری اسلامی بود بطوریکه سعید حوا یکی از ایدئولوگ های اخوان المسلمین سوریه به رهبران جمهوری اسلامی روی آورده بود ولی پاسخی نگرفته بود.[3] با توجه به ادامه حمایت جمهوری اسلامی ایران از حکومت اسد، و بی توجهی به اخوان المسلمین سوریه بود که آنها موضعی ضد جمهوری اسلامی و ضد شیعه اتخاذ کردند.
در شرایطی که اتحاد با رژیم اسد برای نجات حکومت جمهوری اسلامی در جنگ خونین با عراق صدام حسین بسیار محکمتر شد، اخوان المسلمین سوریه بیش از پیش به حمایت رژیم صدام حسین نیاز داشت. در چنین صف بندی سیاسی ای بود که سعید حوا بیش از پیش به شیعیسم حمله کرد و در سال 1987 کتابی تحت عنوان خمینی، انحراف در اصول، انحراف در مواضع منتشرکرد. حتی قبل از آن، محمد سرور زین العابدین که از سنت رادیکال اخوان المسلمین بر خاسته بود و به سلفیسم روی آورده بود، با شدت بیشتری به شیعیسم حمله کرده بود. سرور در زمان اقامتش دربریتانیا بنیانگزار مکتبی سلفی شده بود که به سروریه معروف شد. کتاب ضد شیعی سرور تحت عنوان سپس نوبت آتش پرستان سر رسید، در اوایل سالهای1980 با نا م مستعار عبدالله محمد الغریب منتشر شده بود، سرور از “توطئه های ایران” بر علیه اسلام و طرح ایدئولوژیکی خمینی برای تسلط بر شرق عرب و خلیج فارس سخن گفته بود. گفته می شود که ابو مصعب الزرقاوی رهبرمعروف جهادی القاعده در عراق، و در واقع پدر داعش، از نوشته های ضد شیعه سرور نیز تاثیر پذیرفته بود.
بنابراین یکی از دلایلی که رژیم جمهوری اسلامی از همان ابتدا بشدت اسلامیستهای شورشی ضد اسد را، که آنموقع تحت تسلط گروههای اخوان المسلمینی بودند، تروریست و خطرناک قلمداد کرد ممکن است به این سابقه تخاصم ریشه دار ضد شیعی برگردد[4].
هر چند چنین ترسی بی پایه نبود ولی مشکل است بتوان سیاست کنونی رژیم جمهوری اسلامی ایران در حمایت از رژیم بشار اسد در سوریه را کاملا و مستقیما تدوام سیاست گذشته و یا به عبارتی دیگر بیان وفاداری نسبت به حمایت سوریه از ایران در جنگ بین ایران و عراق و یا صرفا حس انتقام جوئی نسبت به اسلامگرایان ضد شیعه سوریه بحساب آورد. بخش مهمی از دلایل حکمرانان جمهوری اسلامی را در حمایت کنونی از رژیم اسد باید در شرایطی جست که جمهوری اسلامی بعد از سال 1388 با آن روبرو شده است.
اولا فشار جنبش اصلاح طلبی، موسوم به جنبش سبز، به مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی بشدت آسیب رساند و زنگ خطر را نه تنها از بالا بلکه از پائین هم به صدا درآورد. ثانیا گسترش طوفان زای جنبش های موسوم به بهار عربی علی رغم انتظارات اولیه مقامات جمهوری اسلامی نه تنها فرصتی برای مشروعیت سازی رژیم جمهوری اسلامی ایجاد نکرد بلکه در مراحل اولیه بالیبرال منشی و بی اعتنائی به ارزشها و سیاستهای جمهوری اسلامی ایرا ن آنها را به نوعی منبع الهام برای مخالفان و منبع خطرو تهدید برای رژیم تبدیل کرد. سوم، در مرحله بعدی قدرت گیری سلفی های رادیکال،هم چون القاعده و داعش و یا احرار الشام، که عمیقا ضد شیعه و ضد علوی اند، جمهوری اسلامی را بیشتر بسوی اسد نزدیک کرد. دلیل چهارم هم در آنزمان به تحریم های اقتصادی غرب بر سر مساله هسته ای بر می گشت. رژیم جمهوری اسلامی با چنین سیاستی خود را در صف دو قدرت جهانی بویژه روسیه قرار می داد تا شاید موضع آنها را روی مساله هسته ای نرم تر کند نها. پنجم در شرایطی که اسرائیل بشدت موضعی تهاجمی نسبت به رژیم جمهوری اسلامی اتخاذ کرده بود، سقوط رژیم بشار اسد، به معنای ضربه ای جدی به موقعیت منطقه ای ایران بویژه نفوذ آن در عراق و لبنان و در عین حال به معنای افزایش نفوذ عربستان سعودی و ترکیه و تا حدودی رضایت اسرائیل بحساب می آمد. در ضمن سقوط اسد می توانست موجب ایجاد فشار بیشتری بر روی شیعیان، و حتی کشتار آنها بود، راههای ارتباطی و کمک به حزب الله را در لبنان محدود سازد. بنظر می رسد که روبرو شدن با چنین شرایطی بود و هست که حکمرانان جمهوری اسلامی را در حمایت از بشاراسد بیشتر مصر کرده است.
اکنون روشن است که روابط نسبتا حسنه ایران با احزاب اخوان المسلمینی دیگر هم بشدت آسیب دیده است. برای مثال حماس ا به مثابه یک نیروی اخوان المسلمینی رابطه بسیار نزدیکی با ایران داشت. مشعل از رهبران حماس با اعلام حمایت از شورشیان ضد اسد، که آنزمان عمدتا اخوان المسلمینی بودند، از سوریه به قطر رفت و روابط حماس با جمهوری اسلامی بشدت رو بسردی نهاد.
گسترش متصرفات داعش در سوریه و عراق یک تهدید جدی بر علیه شیعیان و ایران بود . و این مساله، حمایت ایران از اسد را بمراتب جدی تر کرد. اکنون حمایت سر سختانه از بشار اسد به اعزام نیروی قابل ملاحظه ای از جانب ایران انجامیده است. گفته می شود که بسیاری از افغانهای شیعه با حقوق 500 دلار در ماه به سوریه اعزام شده اند. حتی تعداد قابل ملاحظه ای از سنیان سیستان و بلوچستان نیز استخدام شده و به سوریه فرستاده شده اند. کشته شدن تعداد زیادی از فرماندهان سپاه پاسداران/ سپاه قدس و از جمله سرتیپ پاسدار همدانی نشانگر این است که حمایت ایران بسیار فراتر از آنچه ایران آن را ارائه مشاورت و حفظ اماکن متبرکه شیعه می نامد، رفته است. پای حزب الله لبنان هم مدتهاست که مستقیما به میان کشیده شده است. حزب الله لبنان که از حمایت همه جانبه رژیم جمهوری اسلامی بر خوردار است بطور علنی وارد جنگ مستقیم با مخالفان اسد در درون خاک سوریه شده است. شورشیان ضد اسد و از جمله القاعده و داعش هم از حمله به مناطق تحت نفوذ حزب الله در خاک لبنان دریغ نکرده اند.
حمایت از رژیم اسد رژیم ایران را تاکنون متحمل بهای بسیار سنگینی کرده است. اولا روابط این رژیم را با اسلامیستها ی منطقه تیره ساخته است و میزان سمپاتی نسبت به رژیم جمهوری اسلامی را درمنطقه بشدت کاهش داده است. دوما احساسات ضد شیعی را در کل منطقه دامن زده و موجب گسترش جنگهای فرقه ای بین شیعه و سنی شده است که بطور خطر ناکی در تمام منطقه گسترش یافته و چشم اندازی هم برای پایان آنها نیست. اگر قبلا تنها بعضی از رهبران کشورهای سنی از خطر “هلال شیعه ” صحت می کردند اکنون مدتی است که ایدئولوگها و رهبران نزدیک به اخوان المسلمین هم با زبان مشابهی سخن میگویند. برای مثال شیخ یوسف قرضاوی روحانی با نفوذ سنی که قبلا رابطه حسنه ای با رژیم جمهوری اسلامی، بویژه رفسنجانی داشت، هم به صفوف منتقدان شیعه و ایران روی آورده و سیاست رژیم ایران و حزب الله را بشدت محکوم کرده است.
برای یک ناظر بیرونی، با توجه به اینکه رژیم بشار اسد, تحت رهبری بشار اسد و با همین سیاست, به احتمال زیاد، وعلیرغم مقاومت طولانیش، نخواهد توانست برای مدتی طولانی بر سر قدرت بماند ،سیاست رژیم جمهوری اسلامی که به خسارات غیر قابل جبران و هزینه های سنگینی منجر شده، غیر منطقی بنظر می رسد. اما برای رژیم جمهوری اسلامی همه این هزینه ها از این جهت لازم و منطقی است که موقعیت جمهوری اسلامی را در مقابل اصلاح طلبان در داخل و نفوذ آن را در مقابله با عربستان سعودی، در منطقه تقویت کند. اکنون رقابت بین عربستان سعودی و ایران نه تنها در سوریه بلکه در عراق، بحرین، یمن و لبنان شدت بیشتری بخود گرفته و اغلب خصلتی تخریبی و فرقه گرایانه، جنگ شیعه و سنی، پیدا کرده است.
مهدی طائب ، رئیس قرارگاه راهبردی عمار، (نهاد مقابله با جنگ نرم) در مورد اهمیت سوریه گفته بود “سوریه استان سی و پنجم و یک استان استراتژیک برای ایران است و اگر دشمن به ما هجوم کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم.” و اینکه “اگر سوریه را نگه داریم میتوانیم خوزستان را هم پس بگیریم اما اگر سوریه را از دست بدهیم تهران را هم نمیتوانیم نگه داریم.” طائب هر چند با یک زبان تمثیلی و نا روشن، احتمالا پرت و پلا نمی گفت بلکه جوانبی از یک فرمولبندی مهم سیاست خارجی رژیم را حداقل از زاویه دید گروههای توتالیتر توضیح می داد . نکته اساسی این بود که حتی با قیمت بسیار سنگینی نباید گذاشت بشار اسد سقوط کند و اگر سقوط هم کرد بهایش برای مخالفان بسیار هم سنگین باشد و هم به ایران چیزی برسد . اما چرا اتخاذ این چنین سیاستی “مصلحت” می شود؟ احتمالا این مصلحت نه صرفا از زاویه منطقه نفوذ خارجی بلکه از جهاتی به حفظ و بقای جمهوری اسلامی مرتبط است.
برای مخالفان و اصلاح طلبان داخل و خارج از این جهت پیام مهمی بود که: اولا می خواست به مخالفان خود در ایران بگوید که رژیم جمهوری اسلامی در ایران حاضر به عقب نشینی جدی نیست و حاضراست همان راه بسیار خشن و خونین اسد را در مقابل اعتراضات احتمالی مخالفان دنبال کند تا هزینه را برای آنها بسیار سنگین کند. دوما به مخالفان خارجی، بویژه غرب، این پیام را بدهد که هر راه حلی باید با پذیرش ایران به مثابه یک قدرت منطقه ای همراه باشد و بدنبال تغییر “نظام” رفتن هزینه اش بسیار سنگین است و هم ارزش ریسک کردن را ندارد.
اما آیا این نوع محاسبات از پایه محکمی برخودار است؟ حتی اگربشار اسد از این مهلکه “آبرومندانه” جان سالم در ببرد و سوریه هم بتواند یکپارچگی خود را حفظ کند احتمالا حکومتی روی کار نخواهد آمد که سیاست های اسد را دنبال کند. رابطه آن حکومت هم به احتمال زیاد با ایران و حزب الله بمراتب سردتر خواهد بود، ولی تا آنجائی که ایران بتواند خود را به مثابه قدرتی منطقه ای طرح کند، موجب کنترل و یا کاهش نفوذ منطقه ای عربستان سعودی بشود و احیانا فشار بر شیعیان و انزوای آنان را کاهش بدهد، به نوعی موفقیت رسیده است. با پیدایش داعش حتی بخش مهمی از مخالفان داخلی رژیم جمهوری اسلامی که مشروعیت حکمرانان رژیم و سیاست های جهانی و منطقه ای آن را مورد سوال قرار داده بودند، مواضعی آمیخته با ترس و احتیاط پیشه کرده اند. قدرت گیری بعدی داعش و گروههای جهادی هم چنان وحشتی ایجاد کرد که جامعه بین المللی را نومیدانه ولی واقع بینانه بدنبال راه حل ملی متوازنی کشاند.
ایوب حسین بر نویسنده ومحقق دانشگاه مقیم انگلستان است
hnoraiee@gmail.com
[1] http://www.fardanews.com/fa/news/208767/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D9%86%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
Fardanews accessed 19/9/2012
[2] ibid
[3] Steinberg, G. (2009) Jihadi Salafism and the Shiìs; Remarks about the intellectual Roots of Anti-Shiìsm, in Meijer, R. (ed.) Global Salafism: Islam’s New Religious Movement, London: Hurst and Company.
[4] ibid