نویسنده: ایوب حسین بر
سخنان مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی امام جمعه پرنفوذ سنیان زاهدان در مورد “آسیب شناسی” ویروس کرونا به موضوعی جنجال آفرین تبدیل شد. هم از اینجهت که نقش قم را در شیوع کرونا در ایران بمیان کشید و هم از اینجهت که نقش بسیار پرهزینه شیعه سازی دانشگاه جهانی المصطفی (جامعه المصطفی) را ناقض وحدت شیعه و سنی قلمداد کرد. اظهارات مولوی موجب شکاف عمیقتر بین او و مقامات دینی-سیاسی جمهوری اسلامی شد. حال ببینیم او چگونه به آسیب شناسی این آفت بهداشتی-ویروسی پرداخت؟ چرا اظهارات او به چنان جنجالی منجر شد؟ چرا در این شرایط مولوی به این سخنان روی آورد؟ مسیر احتمالی این شکاف چه خواهد بود؟
مولوی همچون بسیاری از اتوریته های دینی شیعه و سنی و حتی فراتر از آن مسیحی و غیر مسیحی کلیشه آشنای غضب الهی را مبنای توضیح خود از پیدایش و شیوع ویروس کرونا قرار داد. هر چند در نگرش مولوی ستمگری محدوده ای صرفا دینی-فرقه ای دارد، از همین رواو پیدایش و شیوع ویروس کرونا-کوید ۱۹- را بنا به تعابیر دیگر سرباز الهی و نتیجه نزول عذاب خدائ بر علیه “ستمگری چینیان” نسبت به مسلمانان ارزیابی کرد.
ولی این اظهارات به آنجا کشید که جامعه المصطفی ۷۰۰ طلبه چینی را از میان سنیان چین بمنظور تربیت دینی به قم و گرگان آورده است. این خبر را قبل از مولوی محمد حسین بحرینی رئیس داشگاه علوم پزشکی مشهد مطرح کرده بود و بعد ازمولوی هم علیرضا رئیسی معاون بهداشت وزیر بهداشت ایران هم همین موضوع را طرح کرد. از اظهارات مولوی چنین بر داشتی بوجود آمد که سرکوب مسلمانان سنی در چین با دسیسه ای از جانب جمهوری اسلامی همراه بوده است، یعنی ستمگری چینی با ستمگری و توطئه شیعیسم ایرانی بر علیه سنیان چین و بالطبع سنیان دیگر مناطق در آمیخته است. انتقال ویروس کرونا به قم هم عذاب الهی بر علیه ستمکران و توطئه گران بر علیه “مسلمانان واقعی” یعنی سنیان دیده می شود. هر چند دیدگاه دئوبندی مماتی که مولوی بصورت نه چندان روشنی در مورد رد توسل به ائمه شیعه مطرح کرد از نظر اصولی نه تنها برای روحانیت شیعیه بلکه برای صوفیان سنی و بریلوی هم آزار دهنده بود و حتی نمی توانست مورد پسند دئوبندیان حیاتی باشد.
مولوی عبدالحمید از شکستن عهد تقریب و وحدت ازجانب شیعیان قم سخن بمیان میآورد. او اظهار داشت که طی دهها سال جامعه المصطفی با وعده های گوناگون و سوء استفاده از نا آگاهی طلبه های سنی نسبت بمذهب اشان هزاران نفر را به قم آورده و تعداد بسیار زیادی را با هزینه هنگفت در خارج از ایران مورد “شستشوی مغزی” قرار داده و شیعی کرده است. او از سنیانی یاد می کند که به او مراجعه کرده و خود را در دام جامعه المصطفی گرفتار دیده اند چون پاسپورت آنها را نگهداشته اند تا نتوانند مطابق میل خود بر گردند.
جامعه المصطفی وجود طلبه های سنی چینی را تایید کرد ولی این کار را در جهت تقریب و یا وحدت سنی و شیعه دانست و نه نقض وحدت. در ضمن سخنان مولوی را که گفته بود ویروس کرونا نتیجه رفت و آمد این طلبه ها بین چین و قم بوده است غیر معتبر دانست و علیرغم اظهارات منابع پزشکی داشگاهی و بعد اظهارات رسمی دولتی آنها را تحت تاثیر تبلیغات “معاندان” دانست. رهبران شیعه قم برای مثال آیت الله اعرافی مدیر حوزه های علمیه کشور ورئیس سابق جامعه المصطفی آن را نغمه شوم تفرقه افکنانه خواند. اما مولوی اصرار داشت که اگر این کار در جهت وحدت بود چرا استادان سنی برای آموزش بکار گرفته نشدند.
با توجه به شواهدی که طی این مباحث ارائه شد وجود عده زیادی طلبه چینی در ایران روشن است. اعزام طلبه از چین به ایران غیر ممکن است بدون توافق دولت چین و ایران آنجام بگیرد. اما سیاست چین را در مورد اعزام طلبه به جامعه المصطفی قم و یا بخشا شعبه های گرگان و گیلان جامعه چگونه می توان توضیح داد؟ آیا این سیاست چین را می توان ضد اسلامی تلقی کرد و یا آن را یک برنامه خاص سیاسی در جهت بازسازی اسلام در چین به حساب آورد؟ فشار کلی نسبت به مسلمانان در چین مورد تایید سازمانهای حقوق بشر بوده است ولی اینکه چین برنامه سیاسی روشنی برای شیعی کردن سنیان کشور داشته است هنوز نا روشن است. ولی با توجه به اعزام تعداد زیادی طلبه به قم اکنون بنظر میرسد که چین ترویج شیعیسم ایرانی و یا صوفی گری نزدیک به شیعیسم را در میان مسلمانان چین مرجح دانسته و برای آن برنامه ریزی کرده است. این ساست چین شاید بمعنای این باشد که از این طریق نفوذ احتمالی طالبان، القاعده و داعش را که همه سنی شریعت گرا هستند سد کند.
سوال پاسخ نگرفته این است که چه نوع توافقی بین مقامات دولتی چین و ایران در این مورد امضا شده است و از چه زمانی؟
در فضای وحدت دین و سیاست که جمهوری اسلامی ایران ایجاد کرد، مولوی های سنی بلوچستان و منجمله مولوی عبدالحمید برای تقویت و جایگاه روحانیان سنی حنفی-دئوبندی خود را مدیون اسلامی شدن سیاست و جامعه در ایران می دانند. ولی سیاست کلی جمهوری اسلامی از همان ابتدا بر أساس بی اعتمادی نسبت به سنیان قرار داشت و اعمال فشار، تبعیض و طرد از خصوصیات بارز این سیاست بود. مواضع مولوی عبدالحمید هم تبلور تمایلات دوگانه ای بود که از یک طرف بیانی از خشنودی و شکرگزاری از وجود حکومت اسلامی داشت و از سوی دیگر واکنشی همراه با خشمی پنهان و آشکار نسبت به إحساس تحقیراز جانب مقامات دینی شیعه بود.
خصومت از جانب دستگاه روحانیت قم و تولیت آستان قدس رضوی، مثلا مکارم شیرازی و الهدی، نسبت به مولوی همیشه آشکار بود. آنها مولوی را بمثابه اسب تروای وهابیسم برای رخنه بمناطق کلیدی ایران همچون مشهد و شیراز تلقی می کردند. اما مولوی با پاسخی آشتی طلبانه سیاست خود را دوری از جنگ و تخاصم شیعه-سنی می دانست و از این جهت سیاست اش موفقیت آمیز بود و به مهار شدن بحران های متعدد تشنجات فرقه ای در آن منطقه انجامید. هرچند بعضی این را نوعی سیاست فرصت طلبانه در شرایط ضعف و بعض هم تسلیم طلبانه قلمداد می کردند و نه یک اعتقاد عمیق ضد فرقه ای ولی در هر حال او روشی میانه روانه را دنبال می کرده است.
پدیده کرونا بحران دیگری ایجاد کرد که عقاید بسیاری از روحانیان دستگاه حاکم شیعی و هم اعتقادات بسیاری از روحانیان سنی منجمله مولوی عبدالحمیدر را به چالش کشید چون نعابیر آنها بمعنای تحقیر کارشناسان علمی و پزشکی در مورد علل و مقابله با شیوع این ویروس موجب گمراه کردن عوام شد. با آنکه مولوی به خصلت هزینه های سنگین دینی کردن (اسلامی کردن) جامعه و سیاست هر گز اعتراض نکرده است ولی مولوی به طرح این سوال دامن زد که چرا جمهوری اسلامی سالها بخش مهمی از ثروت کشور را صرف گسترش نهادهای مذهبی(دقت شود که مذهب تنها به شاخه های اسلامی اشاره دارد) و تربیت مذهبی برای شیعه کردن طلاب کرده است ولی در مقابله با فقر و تهیدستی کشور و اکنون بحران کرونا در مانده است؟ مسلما نتیجه این سوال برای دستگاه حکومت دینی و همه طرفداران حکومت اسلامی شیعه چالش بر انگیز بود. هر چند مولوی به خصلت کارکرد جامعه المصطفی عمدتا از این جهت انتقاد داشت که مشارکت سنیان را نادیده گرفته بود و از استادان سنی استفاده نکرده بود. از این زاویه بنظر نمی رسد که مولوی صرف هزینه های سنگین یک دولت اسلامی (مثلا سنی) را در جهت مسلمان کردن غیر مسلمانان مورد انتقاد قرار دهد. و این هم بنظر نمی رسد که مولوی اسلامی شدن دولت را مورد انتقاد قرار بدهد همانطور که اظهارات سیاسی-مذهبی هیجان انگیز مولوی نسبت به چشم انداز پیروزی طالبان در أفغانستان و نیز تلاش های گسترده او را برای تقویت نهادهای پر هزینه مذهبی دئوبندی در ایران نشان می دهد. این هم چندان پنهان نیست که مولوی از حقوق بشر درک جهانشمولی ندارد، مثلا دیده نشده است که او از حقوق مساوی بهائیان در ایران و یا ذگریان و قادیانیان و مسیحیان در پاکستان دفاع کرده باشد ویا فشار و سرکوب و یا مسلمان کردن آنها را با زور محکوم کرده باشد.
روشن است که مولوی از سالها قبل در مورد وجود طلاب سنی چینی در قم و از برنامه های جهانی جامعه المصطفی در جهت شیعی کردن سنیان خبر داشت ولی چرا نه قبلا بلکه در این شرایط به این سخنان روی آورد؟ بنظرم دلایل متعددی وجود دارد. أولا مولوی در دو سه سال اخیر بصورت جسته و گریخته مورد انتقاد افرادی از قشر متوسط و تحصیلکره سنی استان بود. آنها او را به تمایلات انحصار طلبانه و تمامیت خواهانه متهم می کردند. دوم با تضعیف موقعیت جمهوری اسلامی پس از تحریمات اخیر بعضی از مولوی ها تلاش کردند فاصله خود را از مولوی عبدالحمید بیشتر کنند وبخشا اورا به سیاست بازی، فرصت طلبی و سازش کاری متهم می کردند. سوم اخیرا قشرهای رادیکال مذهبی سنی که گروههای ناسیونالیست قومی بلوچ نیز با آنها همصدا شدند مولوی را تحت عنوان “درباری” بخاطر عدم حمایت فعال اش از مولوی کوهی مورد انتقاد شدید قرار دادند. این انتقادات بنوعی موجب شکاف بیشتر دسته بندی های موسوم به سرحدی-مکرانی شد. این موضع گیری ها بطور همزمان شکاف بین شورای هماهنگی مدارس دینی اهل سنت سیستان و بلوچستان را برهبری مولوی عبدالحمید و هیات دینی -آموزشی سنتی و بنیادگرایانه سربازیه- عمریه کوه ون را ( که مولوی کوهی هم از نظر کلی با آنها نزدیک بود) شدت بخشید.
چهارم در انتخابات اخیر مجلس هیچ کاندیدای سنی ای در زاهدان رای نیاورد که متعاقب آن بعضی بطور صریح مولوی را بخاطر تاثیر پذیری از دسه بندی های درونی مشاوران قومی- خانوادگیش مورد ملامت قرار دادند و حتی بعضی از او خواستند در سیاست دخالت نکند.
پنجم حد اقل پس از سرکوب های گسترده آبان ماه و بدنبال آن سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراینی موقعیت روحانیان قدرتمند حکومت اسلامی ایران بشدت ضعیف شد و در همان حال حامیان اصلاح طلب مولوی در دستگاه حکومتی هم بشدت از اعتبار افتادند. و این بمعنی فروریزی تکیه گاه مولوی دربخش ملایمتر دستگاه دولتی بود.
بالاخره بدنبال شیوع ویروس کرونا در ایران تقدس نهادهای دینی-حکومتی شیعی قم بطور جدی مورد سوال قرار گرفت. هرچند مولوی با این وهم که ویروس از منطقه ابلوچستان دور می ماند در ابتدا صدای سنتی ترین بخش های روحانیت شیعه همچون سعیدی و الهدی را منعکس کرد. او حتی علیرغم تصمیمات نهاد سنتی شورای سیاستگزاری ائمه جمعه و انتقادات بعضی از قشر های محلی با لحنی پیروز مندانه إصرار به برگزاری نمازهای جمعه سنیان در سراسر بلوچستان داشت. اما ویروس با برگزاری نماز های جمعه سنیان در منطقه عقب ننشست و و مردم را نسبت به سلامتی خود بشدت نگران ساخت. از این جهت بعضی حرکت مولوی را غیر منطقی، غیر مسولانه و حتی مغایر با تصمیمات روحانیان سنی کردستان و هرمزگان می دیدند.
در چنان حالتی که مولوی موقعیت خود را رو به تضعیف می دید ناگزیر شد نسبت به این همه فشار انباشت شده موضعی تهاجمی بگیرد تا موقعیت رو به تضعیف خود را مرمت کند. بعبارت دیگر آسیب شناسی مولوی پاسخی تهاجمی به این وضعیت بود. اعتراض اودر اینجا لحن پیروزمندانه ای داشت و با همان شیوه ای که به ستایش از طالبان رفته بود از پیروزی حق بر باطل سخن بمیان آورد. اتحاد چین و قم بمثابه جبهه باطل و یا ستمگر در مقابل حق تعبیر شد. این تعبیر قم را بر آشفت و موجب شکاف بیشتربا جامعه مکی و مولوی عبدالحمید شد.
با آنکه دستگاه دینی-سیاسی قم که عامل سرکوب و فشار بر علیه سنیان و بدتر از آن اقلیت های دینی غیر مسلمان و دگر اندیشان سیاسی بوده است اکنون در حالتی شدیدا دفاعی قرار دارد ولی گروههای تندرو نزدیک به نیروهای امنیتی در قم و مشهد که بدنبال گریز از این همه رسوائی و فاجعه آفرینی هستند ممکن است در صدد انتقام از مولوی باشند.
مولوی کماکان در سیستان و بلوچستان نفوذ گسترده ای دارد و رویکردش از جهاتی خصلت پراگماتیستی دارد که با أصول و تئوری روشن و منسجمی هدایت نمی شود. مولوی و بسیاری از نزدیکان اش این اظهارات را مشفقانه و در جهت حمایت از رهبری و نظام و بر علیه “استکبار جهانی” تعبیر کرده اند. ولی در همانحال نیروهائی که تحت عنوان “فدائیان رهبر” دور او جمع شده اند، دامن زدن به خصومت های خونین فرقه ای را بیان قدرت خود می دانند. چنین خصومت هائی از یکسو خواست تندروانی است که با نگرشی طالبانی به سیاست و دین نگاه می کنند و از جهاد بشیوه عبدالماک ریگی دفاع می کنند و از سوی دیگر بخشی از ناسیونالیست های قومی بلوچ که در موقعیت ضعیف خود بصورت ناخواسته و یا نا آگاهانه ای زیر سلطه کوه ون و متاثر از شبکه های باصطلاح “توحیدی” قرار دارند. بنابر این هر رویکردی که مولوی دنبال کند او را در موقعیت دشواری قرار خواهد داد. این یکی دیگر از نتایج ویروس کرونا در تعریف و باز تعریف ساختار های اتوریته دینی خواهد بود و این سوال را در مقابل مولوی هم قرار خواهد که او چطور به جدائی دین از دولت به مثابه یکی از نیازهای اساسی جوامع امروزین که آزادی دینی را تضمین و تبعیضات دینی را ممنوع می کند نگاه می کند؟
دکتر ایوب حسین بر(هوشنگ نورائی) جامعه شناس مقیم انگلیس است