جمهوری فدرال ایران؟
تب و تاب دموکراسی در میان ایرانیان از آینده پر امیدی خبر می دهد. با وجود مباحث گوناگون در این رابطه بر خورد به کثرت قومی/ملی، زبانی و مذهبی که می تواند مهمترین و دشوارترین معیار سنجش پای بندی به دموکراسی در ایران باشد بسیار محدود بوده است. تجربیات گذشته و منجمله آنچه بعد از انقلاب در جمهوری اسلامی رخ داد درس های مهمی به همراه دارد همانطر که ما بارها از گذشته چراغراه آینده است سخن گفته ایم و آنطور که فیلسوف آمریکائی چورج سانتیانا گفته بود “آنانکه گذشته را بیاد نمی آورند محکوم به تکرار گذسته اند” و چرچیل هم گفته بود “هر چه دورتر به گذشته نگاه کنید، آینده دور تری راممکن است ببینید”. یکی از عوامل بسیار مهمی که جمهوری اسلامی را بسرعت بسوی یک رژیم ضد دموکراتیک و سرکوبگر سوق داد ناشی از موج شونیستی ای بود که تاب تحمل کثرت گرائی و عدم تمرکز را نداشت. کافی است به مقالات و تیترهای ریز و درشت روزنامه های آنزمان و مقالات و اظهارات نه تنها خلخالی بلکه کاتوزیان و بنی صدر نسبت به جنبش های کردستان توجه شود تا عمق خطر شونیستی حتی در میان اکثریت ملیون ایران (بجز جبهه دموکراتیک ملی متین دفتری و موضع ملایم افرادی جون کریم سنجابی و فروهر) در آنزمان آشکار شود.نیروهای چپ هر چند در اغلب موارد دید ناروشنی از سطح حل مسئله ملی داشتند ولی در مجموع دارای راه حل های نسبتا ترقی خواهانه ای بودند. بسیار واضح بود که در کردستان اکثریت عظیم مردم کرد خواهان ” خود مختاری” در چهارجوب ایران دموکراتیک بودند. در اولین انتخابات مجلس هم اکثریت قاطع مردم کرد به احزاب و گروههای کرد همچون حزب دموکرات رأی دادند. ولی همه این گروهها مشتی آشوبگر ضد اسلام و ضد ایران و گروهکهای عامل امپریایسم قلمداد شدند و همه از مذهبیون و ملیون صف کشیدند تا به آنها درس عبرت بدهند. در نتیجه سپاه، کمیته جی ها و ارتش و” آقای خلخالی” این نقش را بعهده گرفتند. با آنکه استاده از واژه های خود گردانی و خودمختاری حتی در میان مقامات اولیه رژیم رایج بود ولی منطق یک پارچه گرا و توتالیتری آنها این واژه ها راز از معنی واقعی خود کاملا تهی کرد ه بود مثلا بنی صدر در یک مورد اعلام کرد که “خود مختاری را به کسانی که از ما نیستند نمی دهیم” (کیهان 21 فروردین 1359). در نتیجه بار دیگر سر کوب های خونین ونادیده گرفتن خواست مردم آن منطقه خاطرات بسیار تلخ و ناگواری نسبت به نیات فارس های ایرانی در اذهان مردم کرد بوجود آورد. میزان عدم اعتماد نسبت به فارسها در میان بلوچها، ترکمنها، عربها و چه بسا در میان ترکها هم بسیار بالاست.،مسلما اوضاع تغییر کرده است و فهم و حساسیت بسیاری از ما ایرانیان از دموکراسی افزایش یافته است ولی با وجود این خطر رفع نشده است. شاید مرحوم فروهر سر مشق خوبی برای همه ما باشد. اوبعدا با توجه به تجربیاتش در مذاکره با گروهای کرد در زمان نخست وزیری بازرگان بیش از همه ملیون به این نتیجه رسیده بود که لازمه وحدت و دموکراسی قبول حق تععین سر نوشت ملتها تا سر حد جدائی است.
با توجه به آنچه گفته شد باز هم طرح این موضوع و بحث روی آن از اهمیت حیاتی بر خوردار است. .آیا همجنان باید به یک وحت یک پارچه ملی وفاداربود همانطوری که رژیم شاه و سپس رژیم جمهوری اسلامی مطرح می کرده اند و یا باید چند گونگی ملی و فرهنگی را پذیرفت و سیستم سیاسی مناسب با آن را بوجود آورد؟ بنظر من کسانی که به شق اول وفادارند نا گزیرهستند تنوع ملی و فرهنگی را انکار کنند. انکار کثرت قومی(ملی)، فرهنگی، زبانی و حتی تاریخی در ایران پشتوانه ایدؤلوژیکی سیاست های گروهها و افرادی است که از وحدت یک تعبیر مکاینکی و توتالیتری دارند. چنین تعبیری از خصوصیات اجتماعی و فرهنگی ایران بنا گزیر موجب انکار وجوه گوناگون جامعه مدنی و نقش آنها در رشد، تحکیم و دوام دموکراسی می شود. .وقتی وحدت بوسیله نیروهای اخلاقی و فرهنگی و از طریق دیالوگ بر قرار و تحکیم نشود تنها می تواند از طریق توسل به ابزارهای سر کوب و بکار گیری ترفندهای بروکراتیک ایجاد شود. تو سل به زور سرنیزه و زندان وایجاد یک فضای پلیسی برای بر قراری وحدت بمعنای تهی کردن وحدت از روح واقعی خود و نقض آشکار خود دموکراسی است.
سیاست یک پارجه گرای شونیستی یک خطر جدی برای وحدت واقعی داخلی در ایران است. این استدلال که پذیرش پلورالیسم و قبول یک سیستم سیاسی نا متمرکز تمامیت ارضی ایران را بخطر می اندازد از چند جهت بنظر من با روح دموکراسی خوانائی ندارد.از یک جهت درک آنها از دموکراسی جنبه ابزاری دارد بدین معنا که خود دموکراسی هدف نیست بلکه تمامیت ارضی هدف است. در ایران امپراطور گونه بنظرم هدف باید دموکراسی یعنی برقراری حکومت مردم بر مردم باشد . هیچ نیروئی در دراز مدت نمی تواند بهتر از خود دموکراسی تما میت ارضی یا وحدت را ایجاد و تضمین کند. تمامیت ارضی هم زمانی دوام می آورد و مشروعیت خواهد داشت که با مشارکت داوطلبانه و هوشمندانه خود مردم که در کثرت قومی، زبانی، مذهبی و غیره وجود دارند صورت بگیرد. اگرمبانی اخلاق و فرهنگی برای ایجادوحدت بین این گروههای وسیع و متنوع نابود و رشته های اعتماد متقابل پاره شود تمامیت ارضی هم دیر یا زود از میان خواهد رفت.
با توجه به عمق بحرانی که طراحان یک پارجه گرائی تحمیل می کنند شق دوم می تواند مبنای یک راه حل دموکراتیک برای ایجاد وحدت باشد. البته هیچ راه حلی مطلق نیست ولی با وجود آن راه حلهای دموکراتیک دارای بالا ترین شانس برای تأمین وحدت و حفظ تمامیت ارضی هستند. بنظر من منافع دراز مدت همه ملیتها، از نظر توسغه اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و رفاه عمومی، در یک ایران شکوفا ، دموکراتیک و متحد است که وحدتش را بطور مداوم بوسیله احترام و اعتماد متقابل همه اجزاء گوناگونش تولید و باز تولید می کند.
جدائی طلبی در اغلب موارد محصول افراطی و قطب متقابل شونیسم افراطی است. جوهر هر دو گرایش ناسیونالیسم افراطی است. آنها هر دو هویت خود را از طریق تقسیم بند ی های خصمانه و غیر عقلائی “ما و آنها” وجعل و تحریف خصوصیات رقیب و بهره گیری از روحیات روانی و عاطفی مردم ،بد ست می آورند. تضعیف و بی اعتبار شدن شونیسم ملتهای بزرگ و مسلط که به همه منابع قدرت و نیروی سازمان یافته سر کوب دولتی دسترسی دارد موجب تضعیف ناسیونالیسم افراطی ملتهای کوچکتر و زیر سلطه خواهد شد و آنها را از ابزارهای ایدئووژیکی و تبلیغاتی اشان محروم خواهد کرد. در آنصورت فعالیت اغلب گروههای جدائی طلب به احتمال قوی بسوی کانالهای دموکراتیک سرازیر خواهد شد و خصلت خصومت جویانه خود را از دست خواهد داد. برای مثال احزاب ناسیونالیست چدائی خواه در پارلمانهای اسکاتلند و و ولز در بریتانیا همانقدر به دوکراسی پای بندند که احزاب سراسری انگلیسی کارگر، لیبرال و محافظه کار. حتی در صورتی که احزاب ناسیو نالیست ازطریق ابزار های دموکراتیک به جدائی برسند تقریبا غیر قابل تصور است که دولت انگلستان بخواهد با استفاده از نیروهای سر کوب مانع جدائی آنها بشبود. هر جند انگلستان بهترین نمونه نباشد. مسأله پیچیده ایرلند شمالی بیان خاصی از مشکل مسأله حق تعیین سر نوشت است که در شرایط کنونی با توجه به میزان مهاجرت وسیع و اختلاط پیچیده جمعیتی ممکن است بیش از گذشته بروز کند. پروتستا تنهای وحدت طلب که در یک پروسه مهاجرت چند صد ساله به اکثریت جمعیت منطقه تبدیل شده بودند در مقابل اقلیت کاتولیک جدائی طلبی قرار داشتند که از لحاط تاریخی خاک آن منطقه را جزء لا یتجزی تمامیت ارضی ایرلند می داانند. در واقع آنها به دو زبان متفاوت سخن می گفتند و این منشأ عدم برد باری و در نتیجه توسل به خشونت شده بود. برد باری و استفاده از شیوه های دموکراتیک بوسیله جدائی طلبان فرانسوی زبان کانادا یعنی آنهائی که خود را کبک می دانند هم نمونه خوب دیگری است. چک ها و اسلواکها در کمال آرامش از هم جدا شدند و حالا دوباره دراتحادیه اروپا در کنار همدیگر قرار می گیرند. قبول حق تعیین سرنوشت ملیتها/اقوام تا سر حد جدائی با استفاده از شیوه های دموکراتیک بمعنای تقویت روح وحدت و همبستگی است حتی اگر در مواردی به جدائی بینجامد. تجربه نشان داده است که توسل به ابزارهای سرکوب و رویاروئی خشونت بار بین ناسیونالیست ها و شونیستهای افراطی به بدترن فاجعه های انسانی منجر می شود که بالکان وچچن نمونه هائی از ن هستندآا آن هستند.
بحران هویتی در ایران یک مشکل اساسی است و بسیاری از اقلیت های ملی-زبانی دز شرایط موجود ایرانی بودن را بمفهئم قبول سلطه فارسها و تن دادن به روابط نابرابر موجود در سیستم سیاسی وحکومتی ایران می دانند و از این جهت انها یا ایرانی بودن خود را انکار می کنند و یا ان را در ردیف چندم فرار می دهند. و این بححران بجائی می رسد که به بحران مشروعیت می رسد یعنی اینکه از طرف بخش های اساسی جامعه یعنی ا قلیت های ملی حق وجود سیستم های سیاسی آن کشور زیر سوال می رود و متعلق به “دیگران” دیده می شود و نه به “ما”.
در ایران تنها یک سیستم سیاسی دموکراتیک نا متمرکز میتواند پاسخگوی نیازهای کثرت های ملی/قومی، زبانی، مذهبی وغیره باشد. .سیستم سیاسی نا متمرکز باید بمثابه یکی از مهمترین وجوه دموکراسی ایران دیده شود که باید همراه با دموکراسی رشد و توسعه پیدا کند. هر شکلی که عدم تمرکز در ایران بخود بگیرد، از دولوسیون گرفته تا فدرالیسم، و هر پروسه ای که برای اجرای کامل آن تعیین شود باید در جهت تحکیم دموکراسی باشد. دریک فضای واقعا دموکراتیک نه تنها ترس دیوانه وار شونیستی از تجزیه طلبی کاهش می یابد بلکه سلاح عاطفی و احساسی ناسیونالیست های افراطی هم برای جدا شدن کند خواهد شد.
برای یافتن زمینه های مشترک همکاری وو حدت و زدودن زنگار های خصومت و بی اعتمادی از هم اکنون نیاز به دیالوگ یک امر حیاتی است. اکنون هم ضرورت ادامه کار ارزشمندی که بعد از انقلاب متین دفتری و پاکنژاد و دیگران برای نزدیکی خلقهای ایران بعهده گرفتند بسیار احساس میشود.
دکتر هوشنگ نورئی ( ایوب حسین بر) از فعالین سابق جنبش سیاسی- دموکراتیک دربلوچستان (لندن)
می توانید با آدرس زیر با من تماس بگیرید:
hoshin12@aol.com
کاملاَ منطقی ودرسته به نظرم درنهایت ساختار حکومتی ایران به شکل فدراتیو خواهد درآمد آنچه که مهم هست آگاهی بخشیدن به نسلهای جدید در همه اقوام وملیتهای ایران هست که به این سمت وسو حرکت کنند گر چه زمان بر خواهد بود.
البته نمی شه انسان ها رو خفه کرد باید حرفها شنیده بشه تا به مشکلات و درد ها پی برد.تنها زمانی ایران می تونه دارای نظام فدرال بشه که اولا اون نظام فدرالیستیه قرینه و متوازن و متعادل غیر قومیتی /زبانی باشه.هر جا حرف از ملیت های ایرانی باشه بلاشک منتج به تجزیه میشه.سخن شما مثل این می مونه که بخواهید بگویید پهن چقدر خوشبوست.در هیچ کجا پهن خوشبو یافت نمیشود.ترسیم مرزهای زبانی کاری بسیار خطرناک و جنگ طلبانه ایی خواهد بود.
بدون شک در تاریخ ۳۳۰۰ ساله دولت داری آریاییان بر فلات ایران وبه ویژه در اوج قدرت آریاییان بر فلات ایران وبلکه تمامی آسیای غربی وبالکان در دوران شاهنشاهی هخامنشی (در بهترین شرایط اداره قدرت سیاسی) ایران به صورت ساتراپی(ایالات)های نیمه مستقل اداره شده و این خود نمایانگر آن است که شکل شایسته و بایسته ساختار قدرت در یک ایران دمکراتیک و نیرومند ومرفه نظام غیر متمرکز و بر اساس قدت منطقه ایی اقوام درخواستگاههایشان(ایالات)و حضور نمایندگان آنها در مرکز وبه عنوان شریکان ضروری قدرت مرکزی خواهد بود.