نویسنده: ایوب حسین بر (هوشنگ نورائی)
عملیات و استراتژی سیاسی گروههای رادیکال سنی در جنوب شرق ایران: از چابهار تا نیمروز
تصویر1:تخریب زرنج در نیمروز [1]
مقدمه: طی حملاتی که در روزسه شنبه 14 آگوست/اوت در مراکز پر جمعیت شهر زرنج مرکز ولایت نیمروز اتفاق افتاد نزدیک به 40 نفر کشته و بیش از 100 نفر زخمی شدند. مقامات امنیتی افغانستان اعلام کردند که 11 نفر در این اقدامات دست داشتند که هشت نفر از آنها کشته شده و سه نفر دستگیر شده اند. سه نفر از این مهاجمان در حین اجرای عملیات انتحاری و 5 نفر در اقدامات ماموران انتظامی کشته شدند. بعدا کل این افراد 14 نفر اعلام شد .
از هویت دستگیر شدگان و بعضی از کشته شدگان روشن می شود که آنها از گروههای رادیکال سنی ایران بویژه از سیستان و بلوچستان و خراسان اند. بر طبق گزارشات در این عملیات دو تن از آنها به نام ملا ستار و عبدالله، کشته و سه تن دیگر به نام های احمد رودینی، عابد جهاندیده و عبدالغفور براهوی همراه با یک تعداد وسایل کنترل از راه دور، وسایل انفجاری و 18 جلد پاسپورت دستگیر شدند. گزارش شد که ملا ستار و عبدالله اهل زاهدان ، احمد رودینی اهل سرخس در نزدیکی مشهد، عابد جهاندیده به اسم مستعار محمد اهل سراوان و عبدالغفور براهوی به اسم مستعار عزت الله اهل زابل بودند. بر طبق بعضی از این گزارشاتافراد بازداشت شده اعتراف کرده بودند که توسط ملاستار اهل زاهدان بمنظور انجام چنین عملیاتی جذب شده و تعلیمات نظامی و انتحاری را در کشور ایران و بعداً در پاکستان فرا گرفته بودند.آنها سپس همرا با ملا ستار به منظور انجام حملات انتحاری به ولایت نیمروز آمده بودند[2]. در سال گذشته هم مقامات امنیتی افغانستان گزارش کردند که به ظن بمب گذاری انتحاری آنها فردی را که اهل زاهدان بود همراه با فرد دیگری از بلوچستان پاکستان دستگیر کرده بودند[3].
در ارتباط با این حملات خونین انتحاری زرنج در ایالت نیمروز در افغاستان سوالهای متعددی وجود دارد که پاسخ به آنها ممکن است برای خوانندگان در ایران و افغانستان جالب باشد. سوالهائی که در این مقاله مطرح شده این است که عاملان حملات نیمروز تا چه میزان واحتمالا با کدام گروهای سنی رادیکال درپاکستان و نیز گروههای محلی در جنوب شرق ایران رابطه دارند؟ آیا ممکن است عاملان این انفجارات رابطه ای با جمهوری اسلامی داشته باشند؟ همانطور که این سوالها نشان می دهد هدف این مقاله ریشه یابی علل وزمینه های اجتماعی و سیاسی خیزش این جریانات رادیکال مذهبی نیست بلکه می خواهد روابط متقابل ایدئولوژیکی و استراتژی این گروهها را نشان بدهد که جزئی از شبکه های گسترده ای است که مرزهای سه کشور ایران، پاکستان و افغانستان را در می نوردند. این حرکت شبکه ای دوام و گسترش گروههای رادیکال مذهبی را در جنوب شرق و مشرق ایران تقویت می کند و به آنها امکانات امنیتی بیشتری می بخشد. در عین حال ادامه و شدت عملیات این گروهها تاحدود زیادی به حمایت و یاعدم حمایت قدرت های منطقه ای منجمله پاکستان، ایران و عربستان سعودی وهمینطور قدرت های جهانی بستگی دارد. این بدین معناست که این قدرتها در رقابتهای مابین خود با چنین گروه هائی در جهت منافع خود وارد داد و ستد می شوند.
گروههای رادیکال سنی در جنوب شرق ایران
گروههای رادیکال مذهبی سنی که عرصه فعالیتشان عمدتا” در میان سنیان بلوچستان و خراسان بوده است مانند گروههای رادیکال سنی در پاکستان بطور کلی دارای دو استراتژی متفاوت بوده اند[4]. اولا آنهائیکه که به استراتژی فرا ملی یا برون مرزی (بین المللی و منطقه ای) اولویت می داده اند ودوم آنها که استراتژی محلی و یا درون مرزی(محلی و ملی) را مقدم می دانسته اند.
آنها که تقدم را به استراتژی برون مرزی می داداه اند جهاد خود را بسوی دشمن اصلی و در آنسوی مرزها هدایت کرده اند. در این مورد برای گروههای رادیکال سنی در ایران آمریکائیان و حکومت افغانستان دشمنان اصلی تلقی شده اند و طالبان هم متحد اصلی. اما آنها که به استراتژی محلی تقدم داده اند دشمن اصلی خود را رژیم شیعه ایران تلقی کرده و جهاد خودرا روی آن متمرکز می کرده اند. البته مرزبندی در میان این دو نوع استراتژی هر گز آنقدر سخت و عبور نا پذیر نبوده است. گاه و در بسیاری موارد وقتی جهادیان محلی گرا فرصت یافته اند دست به عملیات فرا ملی زده اند و یا برعکس و در واقع یک استراتزی ترکیبی را بکار گرفته اند. گاه هم یک گروه از یک استراتژی به استراتژی دیگر شیفت کرده است.
از نظر ایدئولوژیکی گروههای رادیکال اسلامی در مشرق و جنوب شرقی ایران از منابع چند گانه ای الهام گرفته اند ولی همانند طالبان دئوبندیسم مهمترین منبع درک آنها از اسلام و سیاست بوده است. اغلب بنحوی درس خوانده مدارس دیو بندی در پاکستان و یا حتی ایران بوده اند ولی بعضی از آنها دارای درکی اهل حدیثی می باشند که تعبیری از سلفیسم در شبه قاره هند است واز نظر خصومت نسبت به شیعه با وهابیسم خیلی نزدیک است. گروه کوچک ولی نسبتا با نفوذی از فارغ التحصیلان مدارس عالی عربستان سعودی هم در در جنوب شرق ایران وجود دارند که به تعالیم وهابی و ایجاد ارتباط با عربستان سعودی علاقه مندند. موسسات دیوبندی در پاکستان شبکه ای بسیار وسیع را تشکیل می دهند که در ترویج وحمایت از فعالیت های دینی نقش مهمی داشته و دارند. در حال حاضر علاوه بر مدارس اهل حدیثی (وفاق المدارس سلفیه)، مدارس وابسته به جماعت اسلامی و مدارس شبکه های صوفی عمدتا وابسته به جمعیت علمای پاکستان، دردهها هزارمدرسه دینی دیوبندی در تشکیلاتی بنام “وفاق المدارس العربیه” در پاکستان فعالیت دارند. همین شبکه از موسسات دیوبندی پاکستان نه تنها در افغانستان بلکه به خوبی به مشرق و جنوب شرقی ایران، بویژه بلوچستان گستر ش یافته و منبع اصلی الهام وتعبیر از اسلام برای مولوی ها (مقامات مذهبی) در بلوچستان بوده اند[5].
با آنکه ورود دئوبندیسم بمثابه یک نوآوری مذهبی از سالهای 1920میلادی در بلوچستان آغاز شد ولی تعبیر کنونی که در بلوچستان ایران از سالهای 1980 میلادی یعنی بعد از انقلاب ایران آغاز شد ادامه ساده ای از تعبیر سنتی و غیر سیاسی گذشته نیست. شبکه های دیوبندی هم به هیچ وجه همگن نیستند، هنوز هم بخش های سنتی و محافظه کار با آنکه درکی شریعت گرایانه از اسلام دارند تمایلی به پیوستن و یا حمایت از فعالیت های سیاسی رادیکال نیستند. در سنت دیو بندی سیاست رادیکال جهادی را می توان از سالهای 1980 بنحوی در گروههای سکتاریستی همچون سپاه صحابه پاکستان دید ولی بطور گسترده تری این سیاست از درون مجاهدین افغان رشد کرد و بوسیله طالبان به نوعی ایدئولوژی سیاسی تکامل یافت . ولی سیاست انتحاری در میان دئوبندیان و منجمله طالبان کاملا جدید است وبنظر می رسد بعد از حمله نیروهای آمریکا و ناتو شکل گرفته باشد. اما بر خلاف شیوه عمل شبکه القاعده عملیات انتحاری این گروهها از بعد محلی-منطقه ای چندان فراتر نرفته است.
همدردی با مجاهدین افغان و سپس طالبان در میان سنیان در جنوب شرق و مشرق ایران همواره بسیار قوی بوده است. مشاهده شده است که در بلوچستان بارها برخی از گروه ها یا افراد در بعضی از مساجد سنی دست به جمع آوری کمک های مالی برای حمایت از نیروهای جهادی در افغانستان زده اند. مولوی های بلوچ در بسیاری از موارد به ستایش از عملیات انتحاری و آرمان های جهادی در افغانستان، فلسطین، چچن و عراق پرداخته اند. حتی در برخی موارد مولوی ها تلاش کرده اند جوانان سنی را متقاعد کنند که به جهاد در افغانستان به پیوندند. طی بیش از دو دهه از طریق شبکه های دیو بندی پاکستان وبلوچستان ایران، جوان های بلوچ جهادی،در جهاد افغانستان شرکت کرده اند. برخی از این جهادگران کشته شده[6] و برخی دیگر هم به بلوچستان ایران بازگشته و در سازماندهی گروه هائی مشابه مشارکت جسته اند. از این جهت انعکاس تحولات سیاسی مذهبی پاکستان و افغانستان را می توان بوضوح در تحولات سیاسی رادیکال در میان سنیان ایران بویژه در جنوب شرق ایران دید. گروه های میلیتانت و رادیکال دئوبندی مانند سپاه صحابه پاکستان، لشکر جنگوئی، جیش محمد و اکنون گروهای متفاوت موسوم به طالبان پاکستان ونیز گروه اهل حدیثی لشکر طیبه (اکنون بنام جماعت الدعوه شناخته میشود) علاوه بر شبکه های وابسته به القاعده و طالبان افغانستان منبع الهام برای گروه های سیاسی ضد شیعه در جنوب شرق و مشرق ایران بود و هست. اگر از “سازمان مجاهدین اهل سنت ایران” بگذریم که بین دیدگاهها و حرکات سنتی ومحافظه کار و دیدگاههای و حرکات رادیکال و سیاسی نقشی انتقالی بازی کرد مهمترین گروه های رادیکال و ملیتانت سنی در منطقه بلوچستان ایران به ترتیب زمانی و نه اهمیت عبارتند از گروه المنعم، گروه الفرقان، سپاه رسول الله،گروه جند الله، سپاه صحابه ایران[7]. در مورد همه این گروه ها، تا حدودی به استثنای جند الله، اطلاعات موثق و جامعی وجود ندارد. بنابر این با وجود دقت در انتخاب منابع توضیحات زیر در مورد این گروه ها نمی تواند خالی از اشکال باشد[8].
گروه عبد المنعم که از او بنام ابو سلمان و یا عبدالمنعم اریش هم نام برده شده تصور می شود اولین گروه شبه نظامی سنی تحت رهبری عبد المنعم باشد[9]. این گروه از دو جهت اهمیت داشت اول اینکه با شبکه جهانی جهادی، که در آنزمان تحت عنوان القاعده شناخته نمی شد، رابطه داشت دوم اینکه حملات بسیار کوبنده ضد شیعه را در ایران شروع کرد. در ارتباط با شبکه جهانی همین کافی است که گفته شود عبدالمنعم برادر رمزی احمد یوسف (اسم مستعار) جهادی معروف بین المللی بود. رمزی احمدیوسف که به نام های عبدل باسط بلوچ، محمود کریم، معروف است همان جهادی معروفی است که طراحی وانفجار مرکز تجارت جهانی در نیویورک را در 26 فوریه 1993 بعهده داشت. رمزی یوسف با همکاری سپاه صحابه پاکستان در ژوئیه 1993 اقدام به قتل بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان نیز کرده بود[10]. این دو برادر در انفجار حرم امام رضا (ع)، برجسته ترین حرم شیعی در ایران، در شهر مشهد در 26 جون 1994 دست داشتند. در این حمله 26 نفر کشته شدند و بیش از 200 نفر زخمی شدند. رادیکال های سنی این عمل را به عنوان انتقام از تخریب مسجد سنی شیخ فیض در سال 1993 توجیه کردند[11]. رمزی یوسف در پاکستان در سال 1995 دستگیر شده و به ایالات متحده آمریکا فرستاده شد ولی اعضای خانواده اش همچنان به عملیات جهادی ادامه دادند. در ارتباط با شبکه های القاعده یکی از مهمترین اعضای این خانواده خالد شیخ محمد است که عموی رمزی احمد یوسف است. گفته می شود که خالد شیخ محمد معمار اصلی حملات 11 سپتامبر بود . اعتقاد بر این است که شیخ محمد 3 برادر به نام زاهد، عابد و عارف[12] داشته است که آنها نیز در جهاد افغانستان دخیل بوده اند. شیخ محمد دراول ماه مارس 2003 در راولپندی پاکستان بازداشت شد و به ایالات متحده آمریکا فرستاده شد[13]. از فردی بنام مسرب اروشی به عنوان برادرزاده خالد شیخ محمد و یکی دیگر از مبارزان جهادی نام برده شده که گفته می شود در ژوئن 2004 در کراچی دستگیر شد که احتمالا همان عبدالمنعم یا ابو سلمان باشد که دربالا ذکر شد. جالب است که جمهوری اسلامی ایران که در آن زمان هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور آن بود انفجارات حرم حضرت رضا را به سازمان مجاهدین خلق نسبت داد.
آنچه این گروه را به سنیان رادیکال در جنوب شرقی وصل می کند این است که این خانواده در اصل بلوچ هستند، که به عمان و سپس کویت مهاجرت کرده بودند ولی پس از حمله عراق به کویت از آنجا خارج و به ایران و پاکستان رفتند. گفته می شود که خانواده آنها ساکن منطقه سرباز بلوچستان ایران نزدیک مرز پاکستان بوده اند.
منشاء بلوچی این استراتژیست های جهانی و فعالان القاعده آنها را به یک منبع افتخار نه فقط برای گروه های مذهبی رادیکال، بلکه برای برخی از ناسیونالیست های قومی در بلوچستان درآورده است. حتی برخی از ناسیونالیست های بلوچ استدلال می کنند که چون آنها نام بلوچستان را جهانی کرده اند سزاوار آنند که قهرمان ملی قلمداد شوند و برخی هم می گویند وجود آنها نشانه ای از توانائی و استعداد بلوچهاست هر چند در این مورد در جهت مثبت به کار نرفته است. این موارد نشان میدهد که چگونه سیاست های رادیکال مذهبی در بلوچستان ایران با تحولات جهادی بین المللی در آمیخته است و این نوع تحولات شرایطی را فراهم کرده است که دیگر گروههای رادیکال سنی را که بعدا در جنوب شرق ایران رشد کردند الهام ببخشد.
حزب الفرقان یا “سازمان حزب الفرقان اهل سنت ایران” توسط مولوی عبدالجلیل قنبرزهی که از او بنام ابو شهید و یا مولوی صلاح الدین نیز یاد شده است تاسیس شد. او نیز تحصیل خود را در مدرسه دیوبندی دار العلوم زاهدان ولی بعدا در بدرالعلوم رحیم یارخان در ملتان و کوهات پاکستان و بعد همدار العلوم کراچی ادامه داد. در آن زمان او عضو “سازمان مجاهدین اهل سنت ایران”[14] بود و برای جهاد به افغانستان رفت. این سازمان از ان جهت اهمیت داشت که بین دیوبندیهای سنتی و محافظه کار ونسل رادیکال و سیاسی نقشی انتقالی بازی کرد. از مولوی قنبر زهی بعنوان یکی از فرماندهان جهاد افغانستان بر علیه روسها در جبهه لوگر نیز یاد شده است[15]. او با تجربیات و ارتباطاتش در جهاد افغانستان به ایران برگشت. مولوی عبدالجلیل در ایران به تدریس و تاسیس مدارس در اطراف زاهدان دست زد و همزمان به تبلیغ جهاد و آموزش جهادگران جدیدی پرداخت و باافرادی بنام عبدالقادر عبدالله زهی (عمرشاه) و عبدالشکور شه بخش به قیام مسلحانه روآوردند و حزب الفرقان اهلسنت ایران را تشکیل دادند .حزب فرقان با دیدی بمراتب رایکالتر و متاثر ازنگرش طالبان و القاعده تاسیس شد و درابتدا فعالیت های خود را درارتباط با طالبان در نیمروز افغانسان متمرکز کرد. همکاری نزدیک با طالبان و دفاع از اهداف طالبان از ویژگی این گروه بوده است و از این جهت آنها دست به سازماندهی پایگاهی در کوه ملک هیلمند زدند. با همکاری نزدیک جهادگران سنی خراسان آنها در قندهار و هرات نیز فعالیت کردند . آنها که شدیدا ضد شیعه اند ولی مشغولیت آنها در افغانستان بویژه در نواحی مرزی با ایران بنحوی بود که آنها علیرغم ثبت عملیات متعددی دربلوچستان و خراسان بنام خود نام آنها هرگز بطور گستردی مطرح نبود. البته جالب است که در همان زمان که گروه های طالبانی سنی بلوچ به طالبان کمک می کردند تا شیعه ها را شناسائی و سرکوب کنند طالبان با تصرف مزار شریف در سال 1377شمسی به مرکز دیپلماتیک ایران حمله کرد. البته روشن نیست که آیا طالبان بلوچ و یا افراد فرقان در این حمله طالبان دست داشتند یا نه. ولی در این حمله بیرحمانه و بر خلاف موازین پذیرفته شده بین المللی 9 نفر از ماموران دیپلماتیک و یک خبرنگار و از جمله ناصر ریگی دیپلمات ارشدی که رهبری آنها را بعهده داشت که هم بلوچ و سنی بود و هم همشهری کسانی هم چون قنبر زهی کشتند. از این واقعه تنها یک مامور دیپلماتیک بنام شاهسوند جان سالم بدر برده و فرار کرده بود. بعدا این مامور هم با نامیدی زیادی اظهار کرد که مقامات حکومتی نسبت به او بسیار بی توجه بوده اند[16]. از خواندن سر نوشت او احساس می شود که شاید به او فهمانده باشند که مگر در ایران آدم زنده کم بود که تو هم آمدی! با حمله ناتو و آمریکا به افغانستان پایگاه فرقان در کوه ملک مورد حمله قرار گرفت گروه الفرقان بشدت ضربه خورده بود بطوریکه گفته می شود آنها “چهل” نفر ار جنگجویان خود را از دست داده بودند. پس از آن بین ایران و افغانستان دررفت و آمد بودند. بعضی از عنا صر آنها بعدتر جدا شدند و بخشا به جند الله پیو ستند[17] . مولوی قنبرزهی در تاریخ 2 فروردین 1391 مطابق 21 مارچ 2012 بهمراه یکی از یارانش بنام حمزه سراوانی در ایران کشته شد. فردی بنام علی حیدر که خود را سخنگوی این گروه اعلام کرده در بیانیه ای این خبر را اعلام کرد ه است[18]. در بیوگرافی مولوی قنبر زهی بوسیله مولوی ابراهیم صفی زاده که خود را ازجهادگران همسنگر خراسانی قنبرزهی می داند از آموز شها و رابطه های
این گروه با طالبان و القاعده هیچ اشاره ای نشده است وحتی بطوروضوح اعلام نشده که او کجا و بدست چه نیروهائی کشته شده است[19]. بنظر می رسد که در مورد گستردگی عملیات این گروه نیز غلو شده است هر چند که این نشان می دهد که نگرش بسیار سنتی و محافظه کارانه آنها، به شیوه طالبانهای اولیه، اجازه نداده بود که از رسانه های جمعی بعنوان سلاح موثری استفاده کنند.
سپاه رسول الله (بنام “لشکر رسول الله” و همین طور “سازمان مبارزان سپاه زسول الله” هم از آن یاد شده است) رهبری مولا بخش درخشان تاسیس شد. مولا بخش درخشان گویا با سپاه صحابه پاکستان و همین طور طالبان رابطه بر قرار کرده بود. تاثیر این گروه را شاید بتوان بر روی ملا کمالان صلاح زهی دید که نامش با در گیری های گورناگ که درآن بسیاری از نیروهای امنیتی کشته شده بودند بر سر زبانها افتاده بود. احتمالا در اوایل محمد آرمیان که یک ناسیونالیست مذهبی است نیز با مولابخش در خشان رابطه داشت[20]. شاید این هم درست باشد که این گروه (و همین طور عبد المالک ریگی رهبرجند الله که بعدا به آن پرداخته می شود) در نقل و انتقال جهادیان بین المللی بویژه افراد وابسته به شبکه القاعده بعد از حمله آمریکا دست داشته باشد[21]. شاید در طی همین نقل و انتقالات جهادگران القاعده بود که گرایش او بسوی سلفیسم افزایش یافته بود و او درک حنفی /دئوبندی از عقیده و فقاهت را موردانتقاد قرار می داد و موجب نوعی تنش با مولوی های دئوبندی و اعضای دئوبندی خود شده بود. بعد از کشته شدن مولابخش برادرش واحد بخش جای او را گرفت و بعدا اعلام شد که این گروه به جند الله پیوسته است.
جندالله که بنام جنبش مقاومت مردمی ایران نیز شناخته می شود در نیمه اول سال های 2000 بوسیله عبدالمالک ریگی که طلبه مدارس دیوبندی مانند عین العلوم گشت در بلوچستان ایران وجامعه فاروقیه در کراچی در پاکستان بود تاسیس شد. عبد المالک ریگی که قبلا عضو لشکر رسول الله بود از تجربیات بعضی از گروه های اسلامی رادیکال ما قبل خود در بلوچستان و نیز پاکستان بر خوردار بود[22].جند الله بخاطر عملیات گسترده اش بر علیه نیروهای جمهوری اسلامی ایران و عملیات انتحاری بسیار مخربش در جنوب شرقی ایران در سطح بین المللی شناخته شد. جند الله اولین عملیات انتحاری را در داخل خاک ایران در منطقه بلوچستان به اجرا در آورد. اولین عمل انتحاری جند الله بوسیله عبدالغفور ریگی برادر کم سن و سال عبد المالک ریگی در 29 دسامبر 2008 میلادی با حمله به یک قرارگاه نیروهای امنیتی در سراوان صورت گرفت. تا زمانی که عبدالمالک ریگی زنده بود سه عملیات انتحاری صورت گرفت. بعد از اعدام عبدالمالک ریگی تحت رهبری حاجی محمد ظاهر نیز دو عملیات انتحاری دیگر به اجرا در آمد که درهر دو عملیات عبادت گذاران در عبادتگاهای شیعه مورد هدف قرار گرفتند. از مجموعا 5 عملیات انتحاری جندالله در سه عملیات انتحاری عبادتگاههای مذهبی شیعیان مورد حمله قرار گرفتند که موجب مرگ بسیاری از مردم بی گناه ومعمولی شدند. با آنکه جند الله با همان شیوه جهادگرایان القاعده بویژه زرقاوی در عراق عملیات خودکشی را در بلوچستان ایران آغاز کرد ولی بعد از آخرین عملیات انتحاری در دسامبر 2010 عملا گزارشی از عمل انتحاری دیگری از جانب گروههای رادیکال مذهبی سنی در جنوب شرق ایران دیده نشده است. سنت عملیات انتحاری در منطقه جنوب شرقی ایران عملا به جند الله محدود ماند.
تصویر2: سیف الحمن چابهاری و حسان خاشی دو حمله کننده عملیات انتحاری چابهار در آذر ماه 1389
می توان گفت که استراتژی جهاد برای جند الله تا آنجا که تاریخچه فعالیت های اولیه عبدالمالک ریگی رهبرجند الله نشان می دهد درابتدا جنبه برون مرزی داشت ولی کم کم بطور اساسی جنبه ای محلی بخود گرفت و این موجب شد جند الله بسوی نوعی ایدئولوژی هیبرید قومی-مذهبی برود و بخش هائی از گروهای ناسیونالیست را بسمت خویش بکشد ویا احساس همدردی عمیق آنها را نسبت بخویش جلب کند. رگه های رادیکال مذهبی دئوبندی- سلفی در جند الله آن را به شدت ضد شیعه ساخته بود که حتی بعد از اعدام عبدالمالک این گرایش شدید تر شد. اما در همانحال ارتباط و فشار ناسیونالیست های بلوچ از درون و بیرون مسئله بلوچ و بلوچستان را هر چند به مثابه مسئله ای صرفا سنی – قومی نیز به مشغولیت ذهنی جندالله تبدیل کرده بود. با آنکه جندالله از القاعده و طالبان وسیعا الهام گرفته بود ولی دلایل محکمی در مورد ارتباط جندالله با آنها وجود ندارد ولی با توجه به ایدئولوژی جهادگرایانه و استراتژی محلی اش جند الله مورد توجه کشورهای عربستان سعودی و کشورهای خلیج و سازمان های امنیتی منطقه ای و جهانی بویژه سیا و موساد اسرائیل بود. احتمالا گزارشهای درز شده از سازمان سیا که تحت عنوان “پرچم دروغین” بوسیله مارک پری در سیاست خارجی منتشر شد واقعیت داشته باشد. جند الله احتمالا به کمک های آمریکا علاقمند بود و از این جهت شاید هم بطور نا خواسته و بدون آگاهی، از طریق هوادارانش در اروپا بزیر پرچم موسادیها که خود را عاملان سیا معرفی کرده بودند برود[23]. اینکه جندالله بنحوی از کمکهای آی اس آی پاکستان نیز بر خوردار بود امکان دارد. شواهد نشان می دهد که پاره ای از حرکات تهاجمی جند الله و یا فرارهایش از تله نیروهای امنیتی دارای پشتوانه اطلاعاتی دقیق و بسیار پیچیده ای بود که تنها می توانست از سازمانها اطلاعاتی پیشرفته ای انتقال یافته باشد.
جندالله تا زمانی که عبدالمالک زنده بود نسبت به حضور ناتو و آمریکا در افغانستان سکوت کرده بود وتمام عملیاتش رامتوجه رژیم جمهوری اسلامی ایران درمنطقه سیستان و بلوچستان ساخته بود و شاید از همین جهت طالبان و القاعده نسبت به عملیات وارتباطات جندالله مشکوک بودند و تمایلی برای نزدیکی به جندالله نداشتند و یا صرفا نمی خواستند در آن شرایط با رژیم ایران که ضد آمریکا بود در بیفتند. البته الظواهری در پیامی به جهادگران یمن بر علیه علی عبدالله صالح از فعالیت قبایل بلوچ و پشتون درافغانستان بر عله آمریکا ستایش کرده بود ولی اینکه این که بلوچهای مورد نطر او بچه گروههائی متعلق بودند روشن نیست[24].
عبد الملک ریگی در تاریخ در 23 فوریه 2010 دستگیر و در تاریخ 20 جون 2010 بوسیله رژیم جمهوری اسلامی ایران اعدام شد. دستگیری عبدالمالک ریگی کماکان مرموز ماند ولی رهبران جندالله اعلام کردند که او در قندهار دستگیر شده بود و به ایران فرستاده شده بود. با این سناریو بود که جندالله سازمانهای اطلاعاتی و دولت های پاکستان، افغانستان و اسرائیل را متهم کرد که برای دستگیری عبدالمالک ریگی به ایران کمک اطلاعاتی کرده بودند ولی هر گز مدارک مستندی ارائه نکرد[25]. اگر عبدالمالک ریگی واقعا در افغانستان دستگیر شده بود آنموقع باید روشن شود که عبدالمالک از کمک چه شبکه هائی در افغانستان برخوردار بود که با اطمینان خاطر به آنجا رفت و آمد می کرد؟ و عملا جه نیروئی اورا دستگیر و به ایران مسترد کرد یا برد؟ در جریان این دستگیری نقش سازمانهای اطلاعاتی پاکستان و افغانستان چه بود؟
در هر صورت بعد از مرگ عبدالمالک ریگی شش ماه بیشتر طول نکشید که جندالله تحت فشارها و اعدام ها ودستگیریهای بیرحمانه جمهوری اسلامی ایران از یک سو و در نتیجه سیاست های شدیدا سکتاریستی و خشن اش که دشمنی بسیاری ازبلوچها و بویژه روحانیان میانه رو سنتی سنی را بر انگیخت از درون دچار بحران شد. پس از آن فراتر از چند اعلامیه عملیات گسترده ای از آنها دیده نشده است.دریکی از آخرین بیانیه هائی که جند الله بمناسبت کشته شدن مولوی عبدالجلیل قنبرزهی در مارس 2012 منتشر کرد ناصر نصرتی ناهوکی از طرف محمد ظاهر آن را امضا کرده است[26]. در اوگوست 2012 در بیانیه ای جندالله نسبت دو گروه بنام هایجیش الحسین[27]و حرکت انصار ایران[28] را بخود مردود دانسته و از آنها خواسته است از “تصاویر ونام رهبری” جند الله استفاده نکنند[29] که این خود نشان دهنده رقابت های شدید در میان این گروههای رادیکال اسلامی است.
احتمالا از درون همین تشتت بود که گروههای متعدد دیگری برای مثال “سپاه صحابه ایران” و اخیرا “جیش الحسین”، “حرکت انصار ایران”[30] و “جیش العدل”[31]که فردی بنام صلاح الدین فاروقی خود را رهبر آن نامیده ظهور کردند که همه خود را موظف به مبارزه مسلحانه بر علیه رژیم جمهوری اسلامی می دانند[32]. همه این گروهها، بجز جیش العدل که در این مورد اشاره ای نمی کند، از عبدالمالک ریگی بعنوان قهرمان ومنبع الهام خویش یاد میکنند. “حرکت انصار ایران” در بیانیه ای مسؤلیت عملیات چابهار در تاریخ 19 اکتبر 2012 را که آنرا عملیات استون- 1(رعد-1) نامیده بعهده گرفته و اعلام کرده که در مقابل پایگاه مقاومت بسیج یک خوروی حامل مواد منفجره کار گذاشته است و در در گیری بعد از انفجار یکی از افرادش بنام “حمزه سراوانی” در عملیاتی “شهادت طلبانه” کشته شده است[33]. در اعلامیه دیگری فردی بنام یاسر مسکوتانی [34]تحت عنوان “امیر” این را ادامه کار عبدالمالک ریگی از طرف شاگردانش یاد کرده است[35]. این تشکیلات در حالیکه بی بی سی از قول خبرگزاری جمهوری اسلامی از یک عملیات انتحاری در نزدیکی مسجد امام حسین که هدف این حمله بوده گزارش داده است[36]. فرمانده سپاه صحابه ایران این عملیات حرکت انصار ایران را تبریک گفته است[37].
سپاه صحابه شاخه ایران[38] فعالیتش را با اعلامیه شاخه نظامی خود در 14 مارس 2011 شروع کرد. در اعلامیه های بعدی پای امضای فردی بنام فرمانده محمد بلوچ دیده می شد. آنها که همچنان خود را به اهداف جندالله وفادار می دانستند خود را بطور واضح تری به سیاست های سپاه صحابه پاکستان پیوند دادند. آنها از جهاتی به درون گرائی بیشتری پناه بردند. بنا به ادعا های این گروه آنها عامل انفجار خطوط لوله نفت در نزدیکی قم بودند ولی عمده فعالیت آنها صرف شناسائی و تنبیه همشهریان بلوچ و سنی اشان شد که به زعم آنها مامور اطلاعاتی و یا خبر چین بودند.برای مثال سپاه صحابه ایران در بیانیه اخیرش به تاریخ 21 سپتامبر 2012 خبر داده است که یک بلوچ را بنام نادر شه بخش بجرم همکاری بااطلاعات رژیم جمهوری اسلامی کشته است[39].
حرکات قابل توجه دیگری که در طی یک سال گذشته نشانی از فعالیت گروهای رادیکال مذ هبی دارند اولی مربوط به ترور مولوی مصطفی جنگی زهی در 20 ژانویه 1912 بود[40] که قبلا مورد تهدید و اخطار جند الله قرار گرفته بود. حرکت دیگر تظاهرات راسک در تاریخ 14 می 1912 بود که بدنبال دستگیری دو تن از مولوی های بلوچ سنی بنام مولوی عبد الغفار نقشبندی وپدرش مولوی فتح محمد نقش بندی بوسیله ماموران امنیتی رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفت[41].ولی ارتباط این فعالیتها با گروه خاصی روشن نشد ولی این منطقه صحنه فعالیت گروههای جهادگرای سپاه رسول الله و جندالله بوه است. مولابخش درخشان هم اهل راسک است که اکنون مرکز شهرستان سرباز است.
امکان ارتباط نزدیکتر بین ایران، طالبان و گروههای رادیکال سنی
حملات انتحاری اخیر سنی های رادیکال بلوچ در زرنج ایالت نیمروز در افغانستان بنحوی ادامه سیاست گروهای خشونت طلب سنی در ایران است. هنوز گروه خاصی مسئولیت این عملیات را بعهده نگرفته است ولی استراتژی آنها تر کیبی از سیاست های الفرقان و جند الله است بدین معنی که از طریق عمل انتحاری بزرگ فعالیتش متوجه دشمنان خارجی است. این عملیات در واقع دومین موج عملیات انتحاری است که از جانب گروههای رادیکال مذهبی جنوب شرق ایران بویژه بلوچستان صورت می گیرد. هر چند در حال حاضر شواهدی نیست که آنها را ادامه مستقیم عملیات انتحاری جندالله بحساب آورد ولی باحتمال زیاد آنهااز جند الله تاثیر پذیرفته اند.
با آنکه استراتژی گروههای یاد شده در پروسه کشمکش های محلی و رقابت های منطقه ای بین قدرت های جهانی و منطقه ای تحول می پذیرد ولی درشرایط کنونی آیا این استراتژی ها به این گروهها اجازه می دهد که فراتراز تاکتیکهای کم دوام وارد اتحاد با جمهوری اسلامی بشوند؟ در این کشمکش ها جمهوری اسلامی، طالبان و همین طور گروههای رادیکال جهادی سنی حاضرند دشمن دشمن خود را دوست تلقی کنند و با هم کنار بیایند ممکن است. حمایت ایران از گروه های رادیکال سنی که با اتخاذ استراتژی فرا ملی در صدد ضربه زدن به آمریکا و ناتو باشند همانقدر ممکن است که حمایت ایران از طالبان در افغانستان.
اخیرا بتاریخ اول اگوست 2012 اندکی قبل از حملات انتحاری در رزرنج روزنامه انگلیسی تلگراف گزارش کرده بود که ایران به شورای طالبان امکان داده است تا در زاهدان مرکز استان سیستان و بلوچستان دفتر باز کند[42] ولی ایران آن را تکذیب کرد. علیرغم این نوع تکذیبها نمی توان نیات پنهان و یا حتی آشکار ایران را در حمایت از طالبان و حتی جهادگران انتحاری سنی-بلوچ در ایالت نیمروز دور از تصور دید. مقامات ایرانی هم بوضوح از حمله “مردم” افغان به نیروهای خارجی احساس خشنودی کرده و حتی آنها را تشویق کرده اند که به نیروهای خارجی حمله کنند. برای مثل در آخرین روزهای سال 1390 شمسی سردار سرتیپ پاسدار مسعود جزایری، معاون ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی گفته بود: “ملت افغانستان به ویژه جوانان متدین این کشور از اشغالگران و تبعات و خسارت حضور نامشروع این مهمانان ناخوانده خسته شدهاند و شایستگی آن را دارند تا با قوه قهریه و حرکتهای آفندی دشمنان اشغالگر را از خاک خود بیرون کنند”. او حتی از شهروندان افغان خواسته بود که بمنظور ضربه زدن به منافع آمریکا دست به تشکیل “هسته های مقاومت” بزنند. روشن است که حمایت و تشویق “جوانان متدین افغان” نمی تواند شامل طالبان افغان و یا حتی نیروهای نزدیک به طالبان در میان سنیان ایران نشود[43].
اگر ایران واقعا به طالبان اجازه داده باشد که چنین دفتری در زاهدان باز کند این بدین معنا است که در این شرایط ایران نیاز دارد با طالبان متحد شود. ولی درعین حال هم در صدد کنترل و ایجاد شکاف جدی در میان گروه های رادیکال سنی در جنوب شرق باشد و یا حداقل به آنها امتیاز بدهد که بر علیه رژیم ایران دست به عملیات نزنند. گروه های سنی ملیتانت نزدیک به طالبان بخاطر منافع و خواست طالبان ممکن است ناگزیرشوند که از حمله مسلحانه به جمهوری اسلامی پرهیز کنند. در آنصورت با تاکتیکی دانستن این عمل احتمالا نسبت به جمهوری اسلامی یا سکوت می کنند و یا بنحو ملایمی از جمهوری اسلامی انتقاد سیاسی وایدئولوژیکی خواهند کرد. چنین مواضعی برای آن دسته از جهادگران که حمله به رژیم شیعه جمهوری اسلامی را مقدم می دانند سازشکاری، سکوت و یا حتی خیانت وخبرچینی برای جمهوری اسلامی بحساب می آید و چه بسا موجب کشمکش ها و درگیری های فرقه ای وسیع درونی بشود. البته حمایت جمهوری اسلامی حتی اگر تاکتیکی وغیر مستقیم هم باشد می تواند امکانات وسیعی به گروهای نزدیک به طالبان بدهد و حتی نفوذ آنها را در جنوب شرق ایران بویژه بلوچستان تقویت کند و این هدفی است که گروهها در آن منطقه بدنبال آن هستند. باید در نظر داشت که گروههای رادیکال وانتحاری عمدتا ضد شیعه بعید است که بفرمان ایران تشکیل شده باشند اما آنها نیز با حسابگری کاملا سیاسی و منطبق با استراتژی خود ممکن است بطور تاکتیکی از امکانات و مهمتر از هر چیز ضعف های ایران استفاده کنند تا هم بدشمن اصلی و مشترک حمله کنند و هم موقعیت خویش را در منطقه تقویت کنند.
با توجه به فشارهای وسیع بین المللی و خطر حمله به ایران، رژیم جمهوری اسلامی احتمالا” از نقطه ضعف به طلبان روی می آورد. ام در همان حال ایران سعی می کند به نوعی موفقیت در هر دوجبهه داخلی وخارجی دست پیدا کند. در جبهه داخلی حتی اگر ایران امکان کنترل نیروهای رادیکال سنی را نداشته باشد ولی حد اقل ممکن است حملات مسلحانه و درد سر ساز نیروهای میلیتانت داخلی را بر علیه رژیم حتی به قیمت دادن قدرت محلی بیشتر به آنها کاهش بدهد ولی در همان حال پل ها را پشت سر قدرت های غربی خراب کند و به آنها بگوید که در آنجا نیروئی خطرناکتر از جمهوری اسلامی هم وجود دارد که نزدیک شدن آنها را به مرزهی شرقی ایران دشوار می کند. از سوی دیگر جای پای گروههای ناسیونالیستی را که بخشا جدائی طلبند و و به کمک قدرت های بزرگ چشم دوخته اند کاملا خالی کند.
در جبهه خارجی این هم مهم نیست که این گروه ها نتوانند مستقیما” به آمریکا-ناتو ضربه بزنند ولی همین که بتوانند در ایجاد نا امنی نقش داشته باشند، آنگاه ایران می تواند ادعا کند که آمریکا و ناتو با وجود حضور شان توانائی بر قراری محیط امن را در افغانستان ندارند و از این جهت مشروعیت حضور شان را زیر سوال می برد. ایران همواره گفته است که عامل اصلی نا امنی در افغانستان (همین طور در عراق) حضور آمریکائیان و ناتو میباشند و راه حل تنها از طریق خروج آنها امکان پذیر می شود. از این جهت هم با ایجاد نا امنی می خواهد “پیش بینی” خود را به اثبات برساند وهم با زمین گیر کردن قوای آمریکا و ناتو در افغانستان امکانات دشمنان اصلی را برای حمله به ایران کاهش بدهد. البته این نوع محاسبات تنها نوعی قمار سیاسی است و ممکن است نتایجشان کاملا بر خلاف انتظار عاملان آن باشد. علاوه بر این ایجاد رابطه با چنین گروههای برای دولت ایران می تواند منبع اطلاعاتی مهمی نیز باشد که در کنترل و یا در صورت لزوم ضربه زدن به آنها نیز بکار گرفته شود.
در حال حاضر چنین معامله وزد و بند سیاسی ای بعید است که بمعنای سیاسیگری بیشتر طالبان و سایش ایدئولوژیکی آنها باشد. ولی در همین حد هم خصلت این حسابگری های سیاسی از هر دو سو نیازی به عنصر اخلاقی ندارد و از این جهت قربانی کردن مردم بیگناه از جانب آنان اهمیت چندانی بر خوردار نیست هر چند عواقبی زیانبار برای منافع دراز مدت خودشان هم داشته باشد. برای آنها هد ف هر وسیله ای را توجیه می کند.
نتیجه گیری: با آنکه هنوز وابستگی گروهی جهادگران انتحاری نیمروز روشن نیست ولی احتمالا آنها از نظر ایدئولوژیکی به همان شبکه های گسترده رادیکال دئوبندی- اهل حدیثی در جنوب شرق ایران تعلق دارند که از نظر عملیاتی منبع اصلی الهام آنها طالبان و القاعده است. عملیات انتحاری این سنیان بلوچ در نیمروز نشان دهنده ریشه دوانی بیشتر ایده های انتحاری در جنوب شرقی ایران است که برای اولین بار جندالله بر علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته بود. ادامه فعالیت و امنیت این گروههای رادیکال جهادی تا حدود زیادی به این بستگی دارد که با این شبکه های گسترده مرتبط باشند و از حمایت مستقیم و یاغیر مستقیم سازمان ها و قدرت های منطقه ای هم چون سازمان اطلاعاتی پاکستان و یا محافل قدرتمندی در عربستان سعودی برخوردارباشند .
اینکه رژیم ایران از طریق دستگاه امنیتی خود بمنظور هدایت عملیات چنین گروه هایی بر علیه آمریکا و ناتو و نیز برای کنترل و جمع آوری اطلاعات به آنهائی که دارای استراتژی برون مرزی اند کمک کند بهیچ وجه دور از تصور نیست. اینکه گروههای انتحاری سنی از نظر ایدئولوژیکی خود را به ایران نزدیک بدانند بعید است ولی این گروه ها تا جائی که استراتژی فراملی داشته باشند امکان دارد زمینه مشترکی برای همکاری غیر مستقیم و اغلب تاکتیکی با جمهوری اسلامی بیابند. در شرایطی که ایران از موقعیت ضعف وارد این نوع همکاری های تاکتیکی می شود احتمالا دسترسی گروهای رادیکال سنی را به منابع محلی بیشتر و موقعیت سیاسی آنها را در محل تقویت کند ولی می تواند موجب نارضایتی و خشم بخش دیگری ازاین جریانات بشود که خود را همچنان به استراتژی درون مرزی و حمله مسلحانه به رژیم ایران پای بند می دانند.
این گروههای مسلح که بشدت خشک اندیش و انعطاف نا پذیرند چنانچه از کمکهای ایران بر خوردارشوند ممکن است چنان قدرتمند شوند که صلح و امنیت این منطقه رابیشتر تهدید کنند. درچنین شرایطی چنانچه در ایران بحرانهای کنونی عمیقتر شوند و یا طالبان به عر صه قدرت نزدیک تر شوند این گروهها که توانائی و مهارتشان تقریبا محدود به به کارگیری اسلحه، ایجاد خشونت ونفی هر نوع پولورالیسم سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است یکه تازمیدان خواهند شد. با طالبانیزه کردن این منطقه آنها نه تنها موجب نابودی منابع فرهنگی، ارتباطی و اقتصادی موجود و فشار هر چه وسیعتر به زنان و روشنفکران خواهند شد بلکه به ایجاد موج بیسابقه ای از درگیری های فرقه ای دامن خواهند زد. البته سناریوی دیگر کهدر حال حاضر احتمالش ضعیف است این است که رژیم جمهوری اسلامی ایران از قدرت کافی برخوردار باشد و با بده و بستان بتواند این متحدان سیاسی خو را در جهتی هدایت کند که برای منافع سیاسی متقابل خود حاضر شوند به رقیق سازی ایدولوژیکی تن بدهند.
[1]http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/08/120816_iranian_citizens_involvement_afghan_attack.shtml [2]http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/08/120816_iranian_citizens_involvement_afghan_attack.shtml accessed 18/8/2012 http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/08/120819_mgh_iran_afghanistan_nimrouz_attacks.shtmlaccessed 22/8/2012 http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/08/120814_zaranj_explosion.shtmlaccessed 22/8/2012 http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/08/120814_nimruz_attack_suicide.shtmlaccessed 22/08/2012 http://pe.rian.ru/afghanistan/20120818/130249494.htmlaccessed 22/8/2012 http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2012/august/20/article/-be1ddff16b.htmlaccessed 22/8/2012 [3] BBC 2011 June 15. BBC (2011 June 15). ‘Bazdasht-e yek Irani be Zann-e talash baray-e hamleh-e entehari dar Afghanistan’.http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2011/06/110615_k01_iranian_arrest.shtml بازداشت یک ایرانی به ظن تلاش برای حمله انتحاری در افغانستان15 ژوئن 2011 [4]ICG (2009)PAKISTAN: THE MILITANT JIHADI CHALLENGEAsia Report N°164 – 13 March 2009http://www.crisisgroup.org/~/media/Files/asia/south-asia/pakistan/164_pakistan___the_militant_jihadi_challenge.pdf [5] Noraiee, H (2010). ‘Globalisation and Islam: Modernity, Diversity and Identity’ in F. Morady and I. Siriner (eds.) Globalisation Riligion and Development. Istanbul: IJOPEC Publication. Noraiee, H. (2008). ‘Change and Continuity: Power and Religion in Iranian Balochistan’ in C. Jahani, A. Korn and P. Titus eds. The Balocjh and Others: Linguistic, Historical and Socio-Political Perspectives on Pluralism in Balochistan. Wiesbaden: Reichert Verlag. Noraiee, H. (2011). Radical Islam and Ethnic Nationalism: Jondollah’s Ideological roots and political Functions in Southeast Iran- Baluchistan. Unpublished. [6] برای مثال عبدالرب سیدزاده و موسی دامنی در جهاد افغانستان در اواخر سالهای 1980 میلادی کشته شدند و مولوی عبدالجلیل قنبرزهی به ایران بر گشت. زندگی نامه دامنی در اذان مجاهد آمده است. اذان مجاهد(1367هجری شمسی) شماره 16 صفحه 20-21. به منظور درک بیشتر از درکهای سنتی و محافظه کارانه دئوبندیسم در بلوچستان مراجعه کنید به مقاله فارسی نویسنده. “پروسه تداوم و تغییر در مذهب در بلوچستان ایران[7] درقرن اخیر: از سنت های محلی وصوفیانه تا دیوبندیسم رادیکال و سیاسی”http://taptan.com/index.php?p=1_18 [8] مقاله مفصل و مستندی نویسنده به زبان انگلیسی آماده انتشار خواهد بود. Noraiee, H. (2011). Radical Islam and Ethnic Nationalism: Jondollah’s Ideological roots and political Functions in Southeast Iran- Baluchistan. Unpublished. [9]نگاه کنید به ریگی عبدالواحد 2010 Rigi Abdolwahed (2010) ‘Jundollah: hwyatt-e nashonakhteh’available at; http://www.ostomaan.org/articles/%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87%D8%A7/7754 [10]واشنگتن پست 2007 سپتامبر 12 Washington Post (2007 September 12). ‘ Abdul Basit Balochi (Mahmoud Kareem), alas Ramzi Ahmed Yousef’. Available at: http://www.washingtonpost.com/wp-dyn/content/article/2007/09/12/AR2007091201375.html Accessed 22/01/2011 [11] واشنگتن پست 2007 سپتامبر 12 Pedia View 2011 a Pedia view (2011b) ‘Khalid Shaikh Mohammed’. http://pediaview.com/openpedia/Khalid_Sheikh_Mohammed [12]Pedia View 2011 a [13]Globalsecurity.org 2011 Global Security.Org 2011). ‘Khalid Sheikh Mohammed’. Global Security.org – http://www.globalsecurity.org/military/world/para/ksm.htm accessed 23/08/2011 [14] این سازمان در آنزمان تحت رهبری مولوی عبدالملک ملازاده، که تحصیل کرده عربستان سعودی بود، و عده ای از مولوی ها و طلاب سنی ایران در پاکستان ایجاد شد و نشریه ای بنام “اذان مجاهد” منتشر می کرد. مولوی عبدالملک بعدا در پاکستان ترور شد و عضو فعال دیگرش بنام مولوی حبیب الله حسین بروقتی از پاکستان بر گشت در ایران باز داشت و بعدا در ایران نا پدید شد. موضع این تشکیلات در آنزمان هر چند تا حدودی ضد شیعی بود ولی نسبتا ملایم بود و برنامه منسجمی برای جهاد مسلحانه بر علیه جمهوری اسلامی هم نداشت. با وجود این این سازمان رابطه های اولیه را بین شبکه های وهابی-سلفی و سنیان رادیکالتر دئوبندی ایران و مجاهدین افغان ایجاد کرد. [15]خاطرات مولوی ابراهیم صفی زاده در مورد بیوگرافی مولوی عبدالجلیل قنبرزهی http://safizadah.blogspot.co.uk/2012/04/blog-post.html accessed 2/102012. [16] http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=4638 [17]عبدالواحد ریگی 2010 Rigi Abdolwahed (2010) ‘Jundollah: hwyatt-e nashonakhteh’available at; http://www.ostomaan.org/articles/%D8%AE%D8%A8%D8%B1%D9%87%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D8%B1%D9%87%D8%A7/7754 [18] http://sunni-news.net/fa/articles.aspx?selected_article_no=21517 [19] خاطرات مولوی ابراهیم صفی زاده در مورد بیوگرافی مولوی عبدالجلیل قنبرزهی http://safizadah.blogspot.co.uk/2012/04/blog-post.html accessed 2/102012. [20]آرمیان 2000 Armian, A ( 2000: 113) Takhrib-e Gornag (Destruction of Gornag). Place of Publication and Publisher are Unknown. [21]دوشوکی 2010 Doshoki, A. (2010). “Haqayeq- e zaendagi- e Abdolmalek Rigi az souod ta soqut (23 june 2010). available at: http://www.sardamdar.com/2010/06/blog-post_28.html (accessed 20/02/2011). ) حقایق زندگی عبدالمالک ریگی از صعود تا سقوط [22]2011b به عبدالرئوف ریگی مراجعه شود Rigi, A (Dec. 2010b) “Jawab-e abdulrauf-e Rigi Uzu-e Majma’-e ulamay-e Jonbesh-e Moqavemat Jondollah wa sokhangvi Rasmi-e Jonbesh be Abdolwahed- e Rigi”. Available at:http://Sunni.rr.nu/fa/articles.aspx?selected_article_no=12815 (Sunni news accessed 29/12/2010) )جواب عبدالرئوف ريگي عضو مجمع علماي جنبش مقاومت جندالله و سخنگوي رسمي جنبش به عبدالواحد ریگی, شنبه 18 دسامبر2010 [23] Perry 2012. Mark Perry (2012) “False Flag”, FP January 12, 2012. http://www.foreignpolicy.com/articles/2012/01/13/false_flag Accessed 4/9/2012.
[24] Kohlmann, E. ( 2009). ‘NEFA Foundation: New Zawahiri Audio – “From Kabul to Mogadishu”. Accessed 10/10/2011. http://counterterrorismblog.org/2009/02/nefa_foundation_new_zawahiri_a.php
[25]http://intellibriefs.blogspot.co.uk/2010/04/interview-with-mr-kamal-narui-spokesman.html [26] http://m0jahed.wordpress.com/2012/03/29/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%B8%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D8%B5%D9%88%D8%B5-%D8%A8%D9%87-%D8%B4/ accessed 02/10/2012. [27] http://sunninews.org/FA/articles.aspx?selected_article_no=19288 [28] http://ansariran.blogspot.co.uk/ accessed 2/10/2012. [29] http://shohada111.blogspot.co.uk/ accessed 2/10/2012. [30] http://ansariran.blogspot.co.uk/2012/06/blog-post.html accessed 2/10/2012. [31] http://jaishuladl.blogspot.co.uk/ accessed 2/10/2012. از تصاویری که این گروه منتشر کرده است دیده می شود که آنها دارای تجهیزات خوب، یونیفرم مرتب، ماسک های یکنواخت و کلاه یک نواخت چریکی اند. در یک مورد هم پشت میز روی صندلی نشسته اند و روی میز بطری های دو نوع نوشابه گازی به چشم می خورد. http://jaishuladl.blogspot.co.uk/search/label/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1 accessed 23/10/2012 [32] باید دقت کرد که در این میان گروههای سنی ملایمتری هم هستند که به تبلیغ جهاد مسلحانه نمی پردازند. برای مثال “حرکت اسلامی اهل سنت و جماعت ایران” http://sunninews.org/FA/articles.aspx?selected_article_no=4807 Sunni news accessed 2/9/2011 http://sunninews.org/FA/articles.aspx?selected_article_no=4946 Sunni news accessed 2/9/2011 و یا “شورای اهل سنت”(شمس). [33] http://ansariran.blogspot.co.uk/2012/10/1.html#comment-form http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/10/121019_l41_chabahar_suicide_attack.shtml accessed 19/10/2012 جا لب است که قبلا هم از کشته شدن فردی بنام حمزه سراوانی همراه با مولوی قنبرزهی خبر رسده بود. این نشان می دهد که بندرت اسامی واقعی کشته شدگان اعلام می شود. [34] قبلا از فردی بنام یاسر(شنبه زهی) بعنوان یکی از رهبران و بنیادگزاران جند الله یاد شده است که کشته شده است. [35] http://ansariran.blogspot.co.uk/2012/10/1_20.html accessed 21/10/2012 [36] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/10/121019_l41_chabahar_suicide_attack.shtml accessed 19/10/2012 [37] http://ssiran.wordpress.com/2012/10/19/%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%87-%D8%B5%D8%AD%D8%A7%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF/ [38]http://www.sepah-sahaba.blogspot.co.uk/ [39] http://ssiran.wordpress.com/ accessed 2/10/2012. [40] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120121_l31_sunni_rask_terror_imam.shtml [41] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/05/120516_l39_rask_baluchestan_unrest.shtml [42]http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/middleeast/iran/9444402/Taliban-opens-office-in-Iran.html [43] http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2012/august/20/article/-be1ddff16b.html